ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۲۳۷ مطلب با موضوع «دل نگاره» ثبت شده است

کار من بیچاره گره در گره است...

رحمی بکن و گره گشایی بفرست...

 

گاه خجالت میکشم ...

و گاهی افسوس می خورم...

راستی چرا لازم نشده هنوز بیایم در خانه تــــــو؟

رسم گدایی نیاموخته ام یا باز هم دنبال گره میگردم؟

یعنی تا گره نیافتد به کارم...

فقط خودت ببخش...

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۱ ، ۰۵:۳۶
ریحانه خلج ...


 

این روزگاران تلخ، چه حکایتها دارد از بارانم...

این عصرهای دلتنگ پاییز، روزی هزار مرتبه جان را _ به لب میرساند و آهسته نجوا میکند هنوز صبـر...

اولین جمعه ی این پاییز هم می رود تا بدون تـــــــــو ... بدون آمدنت تمام شود...

راستی می دانی چقدر حرف دارم؟ به اندازه حجم سکوت تمام عالم...

اما این روزها سکوت هم فراوان تر شده...

و دلِ تنگ من، در حبس تردید اسیر...

دیروز یا امروز حتی تا فرداها ...

هیچ چیزی مرا به تو نزدیک نمی کند، حتی دل...

فقط می دانم آنچه رو به پایان است عمریست رفته...

و آنچه افزود از این رفتن عمر همه تردید من است ...

نه تردید آمدن یا نیامدنت...و یا دیدن یا ندیدنت...

تردید در راه ماندنم ، آنگاه که تــــــو بیایی و نباشم...

تلخ است که باشم و با تــــــو نباشم تلخ...

 

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۱ ، ۱۴:۵۹
ریحانه خلج ...

الهی رمضانت رو به وداع است و این دل محبوس من در بند و اسیر...تلخی ها یک به یک بر باور می نشیند از قدری که مقدر شد تا قدری که خانه تقدیر گشت ...

دیروز شرنگ تلخی رفتنش با آوای حزن عجین بود.. هردفتری که از این فضای مجازی می گشودم فریاد تلخی از اندوه های بی شمار بود... طفلی معصوم بلند ترین خواب حیاتش را آغاز کرده و شیون مادرانی که در دشت تنهایی مویه کنان خدا را صدا می زنند و نجوای جگر سوز پدری که در قدر آخر دستان کوچک دردانه اش دیگر در دستانش نیست... و دنیایی که تمام نشانه های فناپذیری انسان را فریاد میزند که باقی نیست کسی جز تـــــــــو...

 

به کدامین داشته ام ایمان بیاورم که ماندگار است جز تو؟

معبودا در این دل شب و سحرگان آخر به شبزدگانی مانم که جز تو همه راهها را رفته ام و باز...

هرچه از در خطا آمدم مهربانا تو عطا کردی...

خطای آخر همیشه نغمه ای بود بر زبانم و دلم جز به خطایی دگر باره نیاندیشید...

الهی دلی ده که ورد زبان را در خود جاری سازد ..

جانی ده که جز تو نخواهد و بارانی فرود آر که لبریز شدن از آن تمام قدر مقدرمان باشد...

قدر های این رمضان هم آمد و رفت ...گرچه باز چون همیشه بی قدرم لیک...

تو عطابخش خطاپوشی ...خطایم ببخش...

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۴۶
ریحانه خلج ...

روایت است که دوستی صد درجه دارد که 99 بخش آن مخصوص خدا است...

و یک درجه آن بین مخلوقات تقسیم شده و خدا در همان یک بخش نیز، سهم دارد…

وقتی سکوت محض تمام باورت را به کام یاس می کشاند،

تنها تو می مانی و تـــــــو...

و آنجاست که نجوای فیروزه ای شب از پس پرده ی تیره ی ظلمت ها تو را به تنها طریق عاشقی می کشاند...

و تو در دل افسانه ای سپیده، فریاد بلند عشق را به رخ سکوت می کشی،

و نوای دلت بانگ بر می آورد که ؛ وقتی از تمام عالم بریدم تازه به او رسیدم...

و او تنها عشقی است که می توان او را در دل رازها و تمناها به خلوت دلتنگی ها راه داد...

و تنها با او اوج رسید... کافیست اراده کنی، پریدن ربطی به بال ندارد...

فقط حضور قلب می خواهد...حضوری که بماند میان من و تــــــــــو...

حضوری عاشقانه...

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۱ ، ۰۵:۳۹
ریحانه خلج ...

روزهاست مُرده ام ... دلم تنها، تشنه ی محبت و نگاه توست...

کمی فهم دهی! تمام عمر سیرابم...

به ماه عشقت، زنده ام گردان...

به خودت...

...

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۳۳
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما