ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۱۲۱ مطلب با موضوع «باران نگاره» ثبت شده است

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است...

« وَ الَّذِینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلَّه » (سوره بقره، آیه 165)

 کسانیکه ایمان آوردند، شدیدترین محبت آن ها برای تنها حضرت رب العالمین است...

مگر میشود دوستت داشت و راهت را در پیش نگرفت؟

این چه محبت است که بار ادعای آن را به دوش میکشم؟

اگر مرا ایمان است،عصیان چرا؟

دستگیرم باش، می خواهم از مومنان درگاهت باشم...

تادوستت بدارم چون آنان...

بارانم! عطر نرگس در هوای دشت جاریست...

اما من هنوز در تنگنای گناهانم محصور شده ام...

شرم دارم که بگویمت، اما میدانم! که این راه های آمدنت را این من مسدود کرده است...

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۱ ، ۰۲:۳۲
ریحانه خلج ...

اشک، شوقِ چشم است...

و باران، شاید_ شوقِ آسمان...

ابرهای آسمان، مشتاق فروآمدن توست...

و عمق دیده های من در انتظارِ شوقی دگرباره...

 هر کدام ببارند...

دل من و آسمان می رسد به اوج...

همیشه شوق دارد چشمانم _ برای روزی که ، باران ببارد...

 

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۵:۴۱
ریحانه خلج ...

دوباره تکرار می کنم ای حدیث نامکرر جاودانگی...

عشق یعنی تــــــــو!!

و بی تو...

من دچار کویرم...

باران...

 

خطی‌ کشید روی تمام سؤال‌ها
تعریف‌ها، معادله‌ها، احتمال‌ها

خطی کشید روی تساوی عقل و عشق
خطی دگر به قاعده‌ها و مثال‌ها

خطی دگر کشید به قانون خویشتن
قانون لحظه‌ها و زمان‌ها و سال‌ها

از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید
یعنی به روی دفترخط‌ها و خال‌ها

خط‌ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد
«با عشق ممکن است تمام محالها»

گریه‌های امپراطور/فاضل نظری

 

 

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۱ ، ۰۴:۵۲
ریحانه خلج ...
از عشق که بگذریم...هیچ نسیمی نمی وزد بی تو... عشق در تو خلاصه می شود... او می رود و دل و جان تو، و سلام هایی را می برد به جایی که سرای عشق است و وعدگاه جنونت... انگار دوباره تو مسافری اینبار بدون توشه و کاش سرشار از راز جنون... فاطمیه در راه است، فاطمیه راز جنون آدمیت است! اگر آدم باشیم مجنون می شویم... عالمی از زخم لیلا می میرند و آدم مجنون می شود_ بالاتر از مرگ... افشا شدن نگاه مادر ما را بس... که با خیالش هم مجنونیم... خوشا به حال تو و خوشا به روزگار بهاری که با عطر ناب ح س ی ن آغاز می شود... انگار دلی در دلش نیست... حسش را می فهمم ...
حال خوبیست می دانم...
حس روزهای در راهت...
عزم دل کرده ای و ما را،
 امیدها هست، بر دعایت...


+پدر مشرف شد برای استشمام عطر سیب حرمت... دلم را با او رهسپار کردم...

 

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۱ ، ۰۲:۰۶
ریحانه خلج ...
مثل ترانه ای؛
گل می کنی بر لبانم
هر صبح با اذان!*



سحر شده و باز هم روز دیگری در راه است...
 و ما هنوز چشم به راه روز آمدنش...
روزی که عطر دل انگیزت، باورمان را به رویای عاشقانه ای مبدل سازد که در آن جز لطافت و ترنم نگاه تـــو...
 هیچ نـــــــــگاهی نباشد...تا جاری شدن عشق...
 اندکی صبر...و اینک سحر...


 

 

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۱ ، ۰۴:۴۰
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما