ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۱۲۱ مطلب با موضوع «باران نگاره» ثبت شده است

هر شام که از فراقش می گذرد...

نگاه تو، تنها ستاره ی دوریست که به شب های تارم لبخند میزند...

و من با ستاره ی امید و یقین به تــــــو؛ بی هیچ شک و بیمی؛

هر روز،به سوی طلوع نورت،1 چشم های خیسم را میدوزم،

و می دانم خوانده ای، تا دوباره احیایم کنی...

می دانی، وقتی هر صبح...

تنِ غفلت زده از خواب2 روزگار را، از رختخواب اندوه های دنیا بیرون میکشم

و به سینه ی سجاده ی مهرت می سپارم، ایمان دارم به نگاهت؟ای همه بود و نبود،

میدانی هنوز از آن روز الست که جام مِی عشقت را بلی3 دادم منتظرم...

منتظر و مشتاق نگاه تو؛

تا از ورای آسمانِ غمگین دلم،

هر سپیده به بزم آرامش4بخوانیم ...

و من هر صبح، یک مشت نور مهمانت شوم،

تا روزی کـه بر سر وعده گـــاهِ عشقی جـاودانه،

و در آن صبح موعود5 ،دوباره از نو؛ در آغوشت زنده شوم...

 

سجده...

 

1. اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...خدا نور آسمانها و زمین است... سوره نور/35

2. الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون... خداوند نفوس را در حین موت، و آن که نمرده است، در حین خواب، به تمام و کمال دریافت می کند، پس آن کس را که مقرر شده است بمیرد نگه می دارد و دیگری را تا مدت معینی باز می فرستد. سوره زمر/42

3. أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى... آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا ...سوره  اعراف/172

4. أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ...آگاه باشید که دلها به یاد خدا آرامش می یابد...سوره رعد/28

5. مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ... وعده آنها صبحگاه است آیا صبح نزدیک نیست ...سوره هود/81

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۲۲
ریحانه خلج ...

گاهی وقت ها، شبی سخت می گذرد و انگار به سحر نمی رسد...

و شاید امشب، از آن شب هاست...

از آن شب هایی که بی تو در عمق ظلمت ها، تمام فرشتگان زانوی غم در آغوش گرفته اند...

و دل ناکام ما هم، بی تو در جستجوی گام های عشقت،

شام غریبانی دگرباره را در کویر داغ و تفتیده جهنم دنیا، طی می کند...

و گویی بی تو تا ابد، سحری در پی این شام های غربت ما نیست...

راستش را بخواهی، آتش شعله ورِ دلتنگی هایِ دل بی قرارِ من هم، امشب سخت زبانه کشیده...

و من در دل تار امشب، بی چراغ؛ آمده ام...

آمده ام، تا در کنار تمام آنهایی که چشم انتظار تو،

غریبانه تقدیری سرشار از بیداریِ قدر را طلب می کنند،

بنشینم و با تمام بار سنگین گناهی که بر دوش میکشم سر به زیر انداخته و اعتراف کنم،

به تلخی روزگار نبودنت ...

و بلند بلند، بغض بی تویی ها را گریه کنم...

تا شاید، تــــــــــــو نگاهم کنی...

امشب هم سخت محتاجم به مُهرِ مِهر نگاه تــــــــو ...

اصلا بگذار امشب فاش از این احتیاج غریب بگویم، نه مُهری می خواهم و نه مِهر نگاهی...

فقط تو را، خودِ تو را می خواهم ای عشق...

سال هاست که بی تو، شب ها سحر نمی شود...

نمی آیی؟؟؟

 

۲۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۱۳
ریحانه خلج ...

سحری دیگر طی شد... حالا خوب حس میکنم چقدر دلم برای مُحرم و نگاه های بوی سیبیِ تو تنگ شده... و چقدر سینه ی غمگینم هوای روضه های سرخ و حنجره های بغض آلود دارد... می دانی اصلا جنس حرف های تو، قلمی پاک می طلبد و دلی روشن... و این روزها که مدام راه می روم و دلشوره های رهایی از خویش بیش از گذشته، دست و پای قلم زمینی ام را بسته دلی نمانده که در روشنایی ها رهایش کنم...نمی دانم چرا قدر که نزدیک می شود دلم بیشتر از همیشه هوای محرمت می کند... راستی چه رابطه ی غریبی است میان شب قدری که، زیارت تو را در تقدیرها می نگارند و دلتنگی های همیشه عاشقانت؟ و این احساس، نگاه ناب توست که مرا تا شب های قدر خواهد کشاند... و این نگاهی است که عطرآگین شده از زمزم خون پاکت... و این شب ها مرا زمزمه هایی است با تو، که عطر بوی سیبش، فضای دلگیر شب های جمعه رمضان را، آرامش می بخشد تا شاید یک سحر از جمعه های روزگار، چشم های عالم روشن شود به آمدن باران...راستی میدانستی سحرهای رمضانت بوی سیب می دهد و ترنم باران دارد؟...

پرتو نور روی تو،

هر نفسی به هر کسی؛

می رسد و نمی رسد، نوبت اتصال من…

 

۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۲۳
ریحانه خلج ...

گنجشکِ اسیرِ دلــــ ،در این روزهای تلــــــخِ بی تـــــــویی؛

هنوز هم نفس می کشد...

اما...

عجیب احساس می کنم،

هزاران سال است که، در حضورت، خواب مانده ایم...

بارانم، تــــــو بگو...

وقتی تمام نمازهایمان، رنگ آفتاب را دیده اند؛

چگونه به دعاهای ما، دلـــــ خوش می کنی...

 

 

+امام موسی کاظم علیه السلام:أوشَک دَعوَةً‌ وَ أسرَعُ إجابَةُ دُعاءُ المَرءِ لاِخیهِ‌ بِظَهرِ الغَیبِ
دعایی که بیشتر امید اجابت آن می رود و زودتر به اجابت می رسد،‌دعا برای برادر دینی است در پشت سر او...
اصول کافی،ج1 ،ص52

+این روزها بسیار نیازمند دعای بی دریغم....

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۲ ، ۰۲:۲۳
ریحانه خلج ...

می دانی ،کتاب حافظ هم، دیگر حوصله انگشتان خسته ی مرا ندارد... و آنقدر تاب در دلم نمانده که، بگویم بیا و در بادیه ی کویریِ چشمان خشک شده ام بنشین و زلالی وجودت را نور دو دیده ام کن...

سالهاست هر کداممان شده ایم زلیخایی که، حقیقت آمدنت را در زندان نفس خویش، اسیر کرده ایم و در افسانه های پوچ، آمدن تو را به انتظار نشسته ایم ... در عجبم که مدام نقشه می کشیم که این جمعه که برسد، تو از راهی دور خواهی آمد و دنیای ما سپید میشود و... اما دریغ و افسوس که هر روز بر زبان تو را فریاد می زنیم و در دل انتخابمان جز توست... و چنین است که، زوال خورشید هر جمعه، غرق در اندوه بی لیاقتی هایمان به سوگ نیامدنت می نشینیم و باز همچنان غافلیم... غافل از این که، تو تنها راه نجاتی و ما راهت را با گناهانمان بسته ایم...

حالا که خوب به حقیقت وجودی خویشتن، می نگرم، نمی دانم آیا در کنعان خاکی این روزگار؛ انقدرها عمر می کنم که تو تعبیر خوابِ چشهایم شوی یوسفِ من؟

...(+)...

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۲ ، ۰۳:۱۲
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما