اذن...
سه شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۰، ۱۲:۵۷ ق.ظ
همین که نظرت هست مرا کافیست...
دست و دل بستی ... و قلم، نگارش دل را نتواند که ...
دل گریز می زند از تو به خویش که تو همه کرامتی و من...
باشد این سکوت نگاری بین من و تــــــــــــــــــو ...
و آنهایی که...
گاهی راه همین است برای عشق ...
و آن دم بهترین راه آن بود، که راهت ندهند ...
بیچارگی را باید از چشم خویش نگریست ... که از کرامت عشق اذن را، به یک لحظه نگاه داده اند...