ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

اشاره...

سه شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۰، ۰۴:۰۰ ق.ظ

وقتی حافظانه خواندمت... گفت:

در ازل دادست ما را ساقی لعل لبت

جرعه ی جامی که من مدهوش آن جامم هنوز...

ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان

جان به غم هایش سپردم نیست آرامم هنوز...

عاشقی کار دست و دل نیست... فقط چشم و نظر عاشقت می کند...

هنوز عقربه های ساعتم و حتی ساعت همراهم به وقت اذان خانه ی تو کوک است...چیزی نمانده به اذان نماز شبی که ...

امروز نگاری از صفای حرم و صحن آزادی حضرت ضامن گفت و من تمنای غریب دلتنگی را برایش واگویه کردم...
راستی چرا امروز سه بار از جوار ضامن آهو ندای عشق رسید؟ دلم رفت به زیارتش هر سه بار...
امروز کبوتر دل مدام هوایی و بی قرار حرمش بود...
ساعتم را از همین امشب به روز می کنم برای صدای مناجات حرم تو ...

 

می گفت: کاش تو هم حاجی را داشتی تا سرگشته نمانی و من مبهوت تر از اینکه بفهممش...
شاید او بهتر حال مرا بفهمد چون عرفات را روزی دیده که من آرزویش را دارم...
طریق تو راه دشواریست که استاد می خواهد تا در طریق استوار گردی و در راه نمانی...
حالا رسیدن بماند برای بعد... اول باید راه را گم نکرد و بعد از آن رسیدن... گفتی: پله پله... گفتم:
گویند: شکستنی رفع بلاست... اما باور نمی کند دلم...
دل را به باور رساندن از تردید خویش دشوار است. خودش خوب می داند من صبوری کردن نمی دانم...
کلامش را در صفحه چشمانم می گذارم تا چراغی باشد برای روزگار دلتنگی هایم...
اما...
کاش همان خواب زده بودم که بیدارم کردی و گفتی برخیز دعوتی... یادم نمی رود که چقدر حسابگرانه شمارش کردم که این دعوت شدنم با هیچ حساب و کتابی جور نیست ... درست همین دو ماه پیش...چقدر ناگهانی... همین است دیگر حساب و کتاب تو را با ذهن محدود و درک اندک حساب کردن همین از آب در می آید... معرفت طلبیدن و نشناختن تو؛ محال خواستن بود!اما تو از اول محالات و اوهام را یکی یکی می شکستی که شاید به خود آیم...
«ولسوف یعطیک ربک فترضی» (و پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که راضی شوی)
اما باز این من بودم که کم آوردم مثل نفسم که تا به خانه ات رسیدم تمام شد... هنوز هم نفسم کم است و...
دلم تو را میخواهد اشاره کن... نظرت هست می دانم ... فقط بگذار اشارات را بشناسم...

گر بنوازی به لطف، ور بگدازی به قهر

حکم تو برمن روان، زجر تو برمن رواست...

 

    لینک

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۴/۲۱
ریحانه خلج ...

تو

خدا

نظرات  (۱۶)

خیلی دعات کردم!
دقیقن تا چند ساعت پیش توی همین لوکیشنی بودم که عکسش رو انداختی اینجا...
دوباره هوایی شدم
پاسخ:
هوایی...
این از آن پست ها بود که یکهو از وسط ذهنت حرف نکشیدی بیرون !
یعنی اینکه فهمیدمش !
.
می دانی چرا ؟
چون دیروز مرا هم پر داد تا گنبد رضا ...
از انقلاب رضا تا ...
پاسخ:
... وسط ذهنم خیلی مشوش است این روز ها ...
این حساب و کتاب های خدا
با هیچ منطق جور در نمی آید
اما
با عشق چرا ...
پاسخ:
الا عشق...
پرنده ی عاشق ِ کوی اش باشی ...
تا همیشه ...
.
.
.
دعا کن که حس پر زدنم هست ...
از تو به یک اشاره .. از ما به سر دویدن .........
پاسخ:
به یک اشاره...
۲۱ تیر ۹۰ ، ۰۹:۱۵ محمد هادی کیمیایی
دیشب از پابوس آقای خوبی ها برگشتم ....
اما باز دلم را هوایی کردی
پاسخ:
زهی سعادت...
زلال که باشی آسمان در تو پیداست


۲۱ تیر ۹۰ ، ۰۹:۳۹ تنهاترین ستاره شب
التماس دعا
عاشقی ...
دست و دل ... چشم و نظر ...
ساعت ... اذان ... خانه ... تو ...
اذان ... نماز ... شب ...
حرم ... ضامن ... تمنا ... دلتنگی ...
عشق ... دل ... زیارت ...
کبوتر ...
هوایی ...
مناجات ...
حاجی ... سرگشته ...
طریق ... دشوار ... صبوری ...
رسیدن ... پله پله ...
باور ...
تردید ... دشوار ...
چشمان ... چراغ ... روزگار ...
خواب زده ... برخیز ... شمارش ... حساب و کتاب ...
معرفت ...
نشناختن ...
خواستن ... محال ... می شکستی ...
نفس ... خانه ... تمام ...
اشاره ... نظر ... بگذار ...
.
.
.
هرکدام از کلمات عشق را فریاد می زند
و کنار هم که چیده می شوند
می شوند جرعه ای از می دلتنگی ...
.
.
.
آقای مهربانم!
باز هوای حرمت آرزوست ... باز گوشه ی صحن نشستن ... باز پنجره فولادت ...
باز این دلم هوای میخانه کرده ساقی ... باز ...

این ره عشق است و اندر نیستی حاصل شود
بایدت از شوق,
پروانه شوی,
بریان شوی ... بریان شوی ...
.
.
.
دلتون آروم و پر از مهر و محبت آقای رئوفمان ...
کاش همیشه مبهوتمان گذارد با همین حساب و کتابهایی که نمی فهمیمشان...
کاش باز میهمانمان کند به قاعده و قانونی که سرّش را نمی دانیم...
کاش از آغوشش دور نگذاردمان...
سلام
.......دوست عزیز
......................ممنون از حضور گرمت
و از نگاه زیبات


اجرت با آقاامیرالمومنین(ع)
ببخشید دوباره ...
......................میگم با تبادل لینک موافقید
الهی آمین ...
۲۲ تیر ۹۰ ، ۰۲:۲۸ جنجال یک سکوت
اذن دخول حرم تو
یا ابالفضله...
سلام

دل ما هم صحن انقلاب خواست و گنبد طلایی که آسمونو میشکافه و میرسه به نور.......

آخ کجایی سوز دلم برای ضامن آهو
۲۵ تیر ۹۰ ، ۰۸:۰۵ فرشته نمی میرد
باید برایت حرف بزنم ...
باید باتووو حرف بزنم ...

حالا امده ام ..
یعنی باور کن تازه رسیده ام ها تازه ی تازه
اینقد تازه که فقط کفش و جوارب و روسری را در اورده ام :)

+ بانو کجایی این روزها ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما