آن وقت است که دیگر دلی نیست...
يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۳۹ ق.ظ
ای روزها، وعده ی دیدار است... به من حق بده... حق بده دلم بگیرد...
دلــــــــــــم نگاه تو را بخواهد... و بخواهد که بخوانی اش..
دلم گرفته، کمی دست مهربانت را بر سرم بکش...
بغض هایم را ببین اشک می شود... همین جا، کنار حرف های نگفته ام...
کنار دل خسته و تنگم... کنار تنهایی بی انتهایم بی تو...
اما... در اوج دلتنگی هم که باشم...
پای روضه های تــــــو باید جان داد...
آن وقت است که دیگر دلی نیست، چه رسد به درد دلتنگی...