برگه امتحان ...
سید گفتی...
جهان معرکه ی امتحان است...
برگه ای این روزها به دستم رسیده که سخت می توانم پاسخش را بدهم...
خیلی سخت شده...
هر روز یک حرفی می شنوی و هر روز یک راه را برای طی مسیر انتخاب می کنی اما هر راه را که بروی به یک کسی ختم می شود که کسی نیست ... که همه کس است...
مسیر مهم نیست مهم آن کس است...
کسی که مثل هیچکس نیست...
هر کس به طریقی او را صدا می زند... و جالبتر اینکه او هم صبورانه می شنود همه ی آن نواها را ...
امتحان شدن و آزمون دشوار است ؟؟؟
خیلی دشوارتر از بودن ...
هر روز هر کسی به طریقی با سکوت یا فریاد و ... برایش می گوید که من آنچه تو گفتی پذیرفته ام ...
و اما تو می گویی گمان مکنید که اینچنین می پذیرم...
نه نمی شود...
باید در این کلام دلتان شهد صداقت را اثبات کنید بر خویش ...
که من می دانم تقدیرتان چیست و در پی این واگویه هایتان خطاست که بی آزمون پذیرفته شوید...
هر روز امتحان می دهیم تا روزی که باید نتایج را اعلام کنند ...
برگه امتحان ...
و چقدر همیشه دوست داشتی برگه ی امتحانت را زودتر و بالاتر از همه بگیری بالا ...
و حالا حتی اگر پرواز هم کنی ورقت مثل برگه خزندگان چسبیده به زمین...
چند وقت است...
خودت که می دانستی دنبال بالهای شکسته ام می گردم...
اما...
باران بی تو چه می شود کرد؟؟؟
+...و ما ادارک...