بعد از تو...
شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۰، ۰۴:۰۴ ق.ظ
شمارش معکوس شروع شده و از وعده خبری نیست...
ماجرای ساده ای است بودن...
وقتی همه هستی ات می شود همین که زنده باشی...
اما آنگاه که ندانی که برای چه هستی و فلفسه بودنت چیست...
طعم این زیستن ات متفاوت تر می شود ...
خودت بگو خوب می دانی که این روزها، دارم به انتها می رسم خیلی ساده تر از سکوت...
اینکه سکوت کرده ام بُرهانم این است، که می دانم سوختنم را به تماشا نشسته ای
ما چرا هستیم بعد از تو؟
باید بعد از تو، بساط دنیا را برمی چیدند...
اما حتما معادله های خدا باز هم جوابی سخت دارد...
و من هم که، بارها اعتراف کرده ام که حسابم خوب نیست...