بهشت...
دوشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۰، ۰۴:۱۳ ق.ظ
عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت ...
خود نداست که در ترک تمناست بهشت...
بهشتی که به بهانه می دهند، دل را نمی کشاند به سوی خویش...
اصلا فکر کن، تمنای بهشتی نیست مرا...
میخواهد بهشت تو هر جایی باشد که ساخته ای...
سبز باشد از سدره المنتهی و هزاران هزار؛ شاخه طوبی...
لبریز باشد از امواج دریاها...
پر باشد از تمامی زیبایی ها ...
وقتی به آن راه ندارم، پس در دلم جایی برایش نیست...
اصلا بهشتت را هم طلب نمی کنم...
اگر تــــــــو در جدایی ام از بهشت با من هستی...
رهایی از بهشت،
همه آرزوی من است...