تسلی...
یا فاطمه الزهرا سلام الله
امشب باز مادری مهمان توست...
امشب برای دل هایی می نویسم که دردشان را خوب می فهمم...
رنج آن است که...
دیگر صدای صوت مناجاتش را نشنوی...
کنارت نباشد تا دلخستگی های وجودت را در سخن با او آرامش بخشی...
وصفش نتوان گفت که مصائب بزرگ را در کربلای عشق زینب س تسکین بود...
مادر...
او که نباشد آسمان را نقشی از خیال هم بزنی دیگر رنگش آبی نیست ...
نه خیالش نه حقیقتش ...
برای تسلی دلهایی که امشب بارها صبری عظیم و جمیل برایشان طلب کردم،
واژها حقیر و کوچکند...
فقط بدانید عزیزتان این بار بی صدا دعایتان می کند...
واژه ها وقتی خاکستر نشین می شوند و رنگ داغ می گیرند و سرخ می شوند...
و سرخی هماره یاد آور کربلا و خون سید الشهداست...
اما جای بهشتی مادر همیشه بر سر خوان الهی برجاست، حتی اگر بر سر سفره ی خانه نباشد...
حاجی وقتی نوشتی سپهرا برای تو نوشتم از مادر...
خوب میدانستی واژه ای برابر نمی شود با مادر که عمقش بتواند عظمتش را به رخ بکشد...
امشب برای شما و بشری و فاطمه عزیزم و محمد علی...
که سیه پوش عزیزی شدید که مهربان بود و با سپیدی ها نسبت داشت...
فقط توانستم صبر طلب کنم که خداوند صابران را دوست دارد و بس...
بانوی روشن خانه ای در فطر بندگی پرگشود تا در آرامستان آسمانی بهشت بیارمد...
روحش قرین رحمت باد به فاتحه ی دلها مهمانش کنیم...
یا علی علیه السلام
متاسفم بلاگفا دات کام !
همین بود عنوان های ما ... چقد امسال پر کشیدند ...
+ بهشت زیر پایش است .
خدا قرین رحمتش کند .