ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

تنها...

جمعه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۰، ۰۴:۰۹ ق.ظ
 



وقت است که باز آیی و...

خیلی وقت است که باید فریاد بزنیم که بی تو دنیای ما نیست است و نیستی... ای همه هستی ما...

هستی عالم، تو در دل نیستی ها چگونه تاب می آوری؟

این همه دشواری های عظیم عالم بر دوشت سنگینی می کند و تو باز هم بار امانت را یکه و تنها ...

ت ن ه ا...

چقدر تو تنهایی ... خدا می داند ...

از این تنها گفتن ما تا تنها ماندن تو فرسنگها فاصله است باران...

اتصال روشن آسمان و زمین کجایی تا تاریکی مطلق دشت جنونمان را بزدایی...

کجایی تا تنهایی ات را پس از قرنها فریاد کنی، تقسیم تنهایی هایت بماند برای بهتر از ما...

ما را غمی نیست از تنهایی ات... اما تو را غم ماست؛ به اندازه ی عالم ...

چرا پس اینگونه؟؟؟

میدانی، آخر فرق است ... خیلی هم فرق است میان فراق و سوختن در هجر فراقت ...

 همین فرق است که تو را تنها کرده و ما را رسوا...

 اینکه تو در یاد مایی و ما را یادی از تو نیست...

  همین یک جمله برای این همه سال تنها ماندنت کافیست...

عمرهامان می گذرد به سرعت نور و ماییم و فرو رفتن در دل دنیا و فروخوردن بغضهای گاه به گاه...

گاهی حتی یادت هم نمی کنیم تا مبادا از تنهایی هایت کاسته شود...

باران تنهایی ها عالم؛ دلخوشی که روزی 313 مرد از بین این همه دل بی یاد تو به سویت بگریزند؟

تو را باید در این بی دلی ها امید مطلق خواند...ما که از خویش ناامیدیم و دل به باران امیدها بسته ایم...

تا شاید یک سحر ندایی ... شاید که می گویم از این نیست که تو نخواهی آمد...

بلکه نوایی است که برخاسته از دل هایی در ظاهر مجنون تو و تنهایی هایت و ...

 و در باطن خانه ی هزار لیلای دنیایی دیگر...

کاش میشد تو لیلای همه دلها بودی و مهر رسوایی ما را به خلق نشان نمی دادی...

که هماره بر زبان می گوییم تو را نادیدن دشوار است کجایی...

امان از این دروغ  دل و زبان،کجاست دشواری ها؟؟؟

اگر اینچنین بود که  ت ن ه ا نبودی  اینهمه سال... همان به که ...

تو را نادیدن ما غم نباشد

که در خیلت به از ما کم نباشد...

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۵/۲۱
ریحانه خلج ...

باران

نظرات  (۲۶)

۲۱ مرداد ۹۰ ، ۰۶:۱۰ کاش مےشد خدا را بوسید...
تـטּ ها
گرفته بوی «تو» را باغ ِ چشم‌های همه
بزرگ‌تر شده این غصه پا به پای همه...

هنوز چشم زمین از نگاه‌تان خالی‌ست؛
چرا قبول نیفتاده پس دعای هـــــمه؟!!!
پاسخ:
یک "میم" تو تنها سر یک سلسله از عشق
سلام...تحت تاثیر قرار گرفتم....بسی زیبا بود!!!!!!!
سپاس و بدرود
امان از دروغ هایی که میگوییم تا راست شوند...
هر لحظه تکرار می کنیم : امیری مهدی و نعم الامیر
تا شاید این دل هر جایی ِ گرفتار شده در تاریکی ها امیرش را بشناسد و راه بیابد کاش مؤاخذه امان نکنند بابت قرن ها دروغ أبا و اجدادی امان...
پاسخ:
باران...
دلم ... وای دلم مانده آنجا .
نه جانی در بدن و نه رمقی برای روح
چه خوب میفهمی !
گفته بودی "مراقب باش دلت جا نماند ، و اگر ماند تابش یادت نرود"
دلم ماند. بی تاب ِ بی تاب همانجا ماند...

راستی! برایت نگفته ام:
شب آخر طواف وداع را زیر باران بودم .
باورت میشود؟ سحرگاه 16 مرداد ، باران؟
بارانی نم نم و مهربان بر سر و رویم میبارید ... و من آنجا به نیابت دل آسمانی ات بی صدا و بغض آلود زمزمه میکردم ای صاحب "کن فیکون" ! بگو باران ببارد دیگر...
ما را غمی نیست از تنهایی ات... اما تو را غم ماست؛ به اندازه ی عالم ...
پاسخ:
غمت نباشد تن ها ...حال که ما را غمی نیست...
آدمی به خودی خود نمی افتد...اگر بیفتد از همان سمتی می افتد که به خدا تکیه نکرده است...!
پاسخ:
خدا همیشه کافیست...
سلام
السلام علیک یا ابا صالح المهدی...
اللهم عجل لولیک الفرج...
اللهم اجعلنا من انصاره و اعوانه...
از قدیم همین طور بوده هر کاری که برایتو کرده ایم خدا برایمان قرارداده...ما بی وفاتر از آنیم که دعایی از داشتن هایمان داشته باشیم...
بی خیال و باخیال توایم...
سلام.با چه نامی لینک کنم؟؟؟
دلدادگانت، هر چند سیه کردار، در انتظار پگاه

و عاشقانت، اگر چه شرمسار، اما دیده به راه،

و زبانشان به سینه سوزیشان گواه،

که:

الی متی احار فیک یا مولای...
فکر کنم دیروز بعد از ظهر بود با کل خانواده قصدکردیم افطاری بریم حرم که به قول ما
خراسونی ها حرم سلطان عشق آقا رضا یا به قو ل شما انیس النفوس...
حدود ساعت19:40 بود رسیدیم، رفتیم پارکینگ 4،که میره بالا کنارصحن، جاتون خالی افطاری کردیمو راهی حرم شدیم،گنبد زرد و ،گلدسته های قد کشیده و نورانی سلطان دیدنی و تو دل برو بود. وارد صحن آزادی شدیم، قبلش من با خوم تمام اون چیزایی که میخواستم به سلطان بگم رو یه دوره کرده بودم،کلا من اگه حال کنم کتاب دعا میخونم اونم تا همشو نخونم دست بردار نیستم، یا2،3 رکعت نماز میخونم و گر نه یه گوشه ای میشینم به یه جایی خیره میشم و میرم تو...
از این حالت خیلی خوشم میاد، خلاصه تا به خودم اومدم که قرار بوده میخواستم چی بگم به سلطان که دیدم وقت رفتنه، با شانه های افتاده و دستان توی جیب از صحن در حال خارج شدن بودم،که ناگهان متوجه شدم... ...
همیشه منتظرش بودم ای خدا مپسند
که بعد ِ مردن ِ ما جمعه ی ظهور شود ...
پاسخ:
آغاز گر نقطه این مرحله از عشق...
گفتم این جمعه یــــــار می آید . . .
پاسخ:
باز بگوییم نیامدی...
یا مهدی ادرکنی ...
پاسخ:
اللهم عجل لولیک الفرج...
یا صاحب الزمان....

خدا والعصر گفت و از سر شوق
به آن روزی که می آیی قسم خورد......

این عصر های جمعه شده مرگ ذره ذره ....
پاسخ:
حیران شده دل بر سر یک مسئله از عشق
سلام
شما هم خوش اومدین ...
سپاااس از لطفتون
خودت دعا کن که ای نازنین برگردی

دعای این همه چشم انتظار کافی نیست


خدا هم منتظر ِ یک منتظر واقعی است ، انگار

یا منتظر نیستیم ، یا انتظار را نمیدانیم و یا نمیخواهیم که بیاید وگرنه این همه عجل فرجهم گفتنها ، چه در قنوت ، چه پایان نماز ها ، چه بعد هر صلوات ، یعنی نباید اثر می کرد ؟!

خدا منتظر ِ اوست که منتظر است ...



باران ببار ...
۲۱ مرداد ۹۰ ، ۱۷:۰۹ خودم نیم که خودم درشلمچه جامانده است
سلام منتظر
شمابا افتخارلینک شدید
یاعلی
آره دیگه مثل اینکه دوست نداشتیدبقیه شو براتون بنویسم شایدم کامل نخوندید، اشکال نداره، ماهم خدایی داریم، از اونجایی که گفتم که ناگهان متوجه شدم.......
تنهاتو وتنها من...تنها ترازاین عالم...

.

.

.
اخخخ
غریب و تنها...بیااا
آقای مجد قهر نکنید حالا این سپهرای ما به کم ای کیوش پایینه.
ایشونم نخواد بدونه ما مشتاقیم ببینم حرم سلطان چی شد؟
پاسخ:
بله ...
ما حتی تنهایی اش را هم نمیفهمیم...
ورنه. . .
۲۲ مرداد ۹۰ ، ۰۲:۱۲ سعــادتمند
.
تو را نادیدن ما غم نباشد

که در خیلت به از ما کم نباشد...

با این آهنگ زندگی می کنـــــم...
...
موعودمان
ت ن ه ا ست
مرد میخواهد
صدای هل من ناصرش بلند است
1177 سال است که منتظر ماست
و
ما هر سال
فقط دست میزنیم و میخندیم...
شاید
به
ت ن ه ا یی اش...
چرا باور نمیکنیم
که
ت ن ه ا ست
و
مرد میخواهد
و
اگر در صحنه نباشیم
فرقی نمیکنید
کجا هستیم...
به نماز ایستاده
یا نشسته به شراب...
.
.
.
.
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد، دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم

های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
های ! نپریشی صفای زلفم را، دست
آبرویم را نریزی، دل
- ای نخورده مست -
لحظه دیدار نزدیک است
****************************************
کاش چشمانمان با دیدن جمال رویش
خاموش شود ....
التماس دعا ..........

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما