ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

حدیث بویت...

چهارشنبه, ۷ دی ۱۳۹۰، ۰۲:۵۶ ق.ظ
پرنده گفت:
دلم هوای ترا دارد
آسمان هم بی تو
گویی قفسی تنگ است...
 
من اما به اندازه یک پرنده هم؛
تو را در دلم داشته باشم کافیست...

قفس تنگ دلم خالی شده از نبودن های تو...
تا دیروز فقط زمین بود که قفس می نمود...
اما، از امروز هر جا که تو نباشی، قفس من است...
پرنده ای شده ام که به شب های بی تو بودن خو نمی کنم...
باور می کنی که هرگز نمی شود بی نگاه تــــــــــو زیست...
انگار در جهانی حبس شده ام و فقط یک قطعه از بهشت می تواند آزادم کند...
دلـــــــــــــــــم؛ تنگ و خراب تــــــــــوست...بیا و رهـــــــــــایم کن...
رایحه ی سیــــــــــب را استشمام می کنم و تــــــــــو را می خوانم به بوی بهشتی ات...
امشب حدیث بوی سیبی مرا مست کرد و فردا شاید آفتاب حضور منتقم خون تــــــــــــــو...
نگاره ها، امشب به فریاد قلم شکسته ام برسید که؛ می خواهد آسمان را بنگارد از دل خاک...
امشب خراباتی کُنج ویرانه ای شده ام که ساعت ها خلوتگه من و تو بود...
پرنده شدن را به آزمون گذاشته اند تا، دلم پر گرفتن بیاموزد...
دریغ که رسوای عالمی شوم و هیچ از تو نشان نبینم...


در عجبم دل و جانی ؛ مقیم خانه دلبر باشد و صاحبخانه بی جوابش گذارد...
 پس ای دل، اگر بر طریق صداقتی این خانه و این دلبر و این تــــــــــــــو...
تا باران ببارد...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۰/۰۷

نظرات  (۸)

با سلام
مطلب جالبی بود
از بلاگ ما هم دیدن فرمایید .
منتظرم.
فربد
۰۷ دی ۹۰ ، ۰۳:۰۳ علیرضا خیاطی
سلام دوست گلم
وب جالبی داری
خوشحال مبشم به وب من هم سر بزنی
منتظرتم بدرود
در روزگاری که چشمهای حقیقت کور شده اند تو را باید از بویت شناخت مرد !
دنج ترین گوشه ی دنیا اینجاست ..
۰۷ دی ۹۰ ، ۱۴:۱۱ دیوونه غربتی!
یا رازق البکاء علی الحسین علیه السلام...

اى عمه بیا تا که غریبانه بگرییم
دور از وطن و خانه ، به ویرانه بگرییم

پژمرده گل روى تو از تابش خورشید
در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم

لبریز شد اى عمه دگر کاسه صبرم
بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم

نومید ز دیدار پدر گشته دل من
بنشین به کنارم ، پریشانه بگرییم

گردیم چون پروانه به گرد سر معشوق
چون شمع در این گوشه کاشانه بگرییم

این عقده مرا مى کشد اى عمه که باید
پیش نظر مردم بیگانه بگرییم
سلام
التماس دعا
حقیقتا خوب می نویسید
۰۸ دی ۹۰ ، ۱۶:۴۵ شاید یک انسان...
سلام
بسیار زیبا بود
راستی "استشمام" میمش جا افتاده
یاحق
پاسخ:
سلام سپاس این روزهاخیلی جا می مانم... در واژه ها و کلمات و...
۱۰ دی ۹۰ ، ۰۰:۵۶ مریم اسدی
متن فوق العاده قشنگیه . تصویری هم که از شیش گوشه داخل متنه بد جور دلمو برد کربلا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما