ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

خاطره بارانی...

چهارشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۰، ۰۴:۰۲ ق.ظ
http://s1.picofile.com/file/7195419137/DSC01311.jpg

رسیدیم کربلا... همونجا که بلند گفتن گنبد سقا؛ صلوات... هنوز اذن نداده بودن پا بزاریم تو صحن بین الحرمینش تو هتل بویم و همه سر کلید بهترین اتاقا در حال رایزنی بودن سید اما مثل آرامش اول راه، بازم لم داده بود به مبل و ساکت خیره شده بود به تصویر بزرگ بین الحرمین روی دیوار لابی...
صداش زدم کلید نمی خوایی اتاقا تمام شد سید ، بی جا می مونیم!! اما با نگاهی کوتاه گفت بیا بشین جا هست...دیگه حرفی نزدم و رفتم نشستم کنارش... همه رفتن و  من و سید منتظر ... مدیر کاروان گفت انگار خسته نیستید!! اینم کلید شما...
حالا دیگه از بحبوحه آسانسور خبری نبود... رفتیم بالا تو اتاق نرسیده برگشتم چمدانم را بیارم که دیدم داره فریاد میزنه گریه میکنه... دویدم به طرف اتاق... روبروی تنها پنجره ایستاده بود و زار میزد...نگاهم رفت و بغضم ترکید... بهش گفتم ببین چه خوشگله گنبد اربابه بین دو تا نخل کنار پنجره رویایی ترین صحنه ای که...
 آروم نمیشد نشستم رو تخت تا خودش به حرف بیاد... گفت یادته گفتی کلید؟جا نمونیم؟ گفتم آره... چشم از پنجره بر نمی داشت میگفت... مصاحبه بازیگر روز واقعه را میخوندم که نوشته بود کربلا تازه راهش باز شده بود ما را بردن زیارت برای هدیه بازی در فلیم....
اونجا هر کس سر کلید اتاق بهتر چونه زد... نشستم و با خودم گفتم اگر اون دعوت کرده که خودش... همه رفتن و کلید اخر؛ به دستم...در اتاقم را که باز کردم روبروی گنبد طلایی زانو زدم...
بغضم باز ترکید گفتم سید 2 بار آمدم هر دفعه دور بودم از حرم این بار تو سفارشی دعوت شدی و ما هم از کنار تو.... گفت نگو...
آمدیم تو لابی برای رفتن به حرم... بارانی گرفته بود که... مدیر کاروان گفت کسی نمیاد همه منتظرن بارون بند بیاد بعد برن حرم....
دل تو دلم نبود... نفسم در نمی آمد؛اشک تو چشمامون نگاهش کردم و با بغض گفتم سید؟؟ ...
 گفت بریم من دلم میخواد بارون بین الحرمین نگاه اولم باشه...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۰/۲۱
ریحانه خلج ...

عشق

تو

ح س ی ن

نظرات  (۲۸)

باروون بین الحرمین نگاه آخر عمه زینب نشد که نشد! چه اولش چه آخرش! حسرتش موند به دلشون!

۲۱ دی ۹۰ ، ۰۷:۲۸ یه روزی. یه جایی. یه کسی
خاطره اتان بارانی ام کرد.....
خوشا به احوالتان
سلام

خوبی؟


ماه من!
غصه اگر هست، بگو تا باشد!
معنی خوشبختی،
بودن اندوه است ...!
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین ...
ولی از یاد مبر؛
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند؛
که خدا هست، خدا هست
و چرا غصه؟! چرا؟!؟...
حتی خیال ِ بی تو شدن ، می کُشد مرا ...
۲۱ دی ۹۰ ، ۱۱:۰۰ سید یوسف
حسرت زیارت دوباره ...
ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم ...
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم.............
..................آپـــــــــــــــــم..............
.....................منتظرتم.................
.....................زودی بیا................نظر یادت نره
۲۱ دی ۹۰ ، ۱۷:۲۰ دنیادیده
آهنگ وبتون زیباست....
و دلنشین...
................

مرسی از نگاهت سپهرای عزیز....
۲۱ دی ۹۰ ، ۱۷:۳۰ خانم معلم
سلام

متاسفانه من از اول راه توی عراق حالم بد شد وقتی به هتل رسیده بودیم دیگه فقط منو فرستادن توی یه اتاق که کمی دراز بکشم ،نفسم توی اون بی هوایی اتوبوس های عراقی بند اومده بود و فشارم هم پایین افتاده بود ... این از لحظه ی ورودمون به نجف ...
اما کربلا نزدیک حرم حضرت ابوالفضل (ع) بودیم ... چه روز بود ... چقدرم دلم هوای کربلا داره ...
۲۱ دی ۹۰ ، ۲۱:۴۸ بوی بهار
سلام عزیزم... خوبی؟منم دلم براتون تنگ شده
۲۲ دی ۹۰ ، ۰۰:۲۸ غریب آشنا
باران ...
نباریدی بر لب های تشنه ی مولا
باران ...
نباریدی بر کام عطشان شش ماهه
باران ...
نباریدی بر چشمان گریان زینب
باران ...
نباریدی بر دستان سقا
باران ...
ببار
ببار
در عذر تقصیر ببار
تا شاید وجدانت آرام گیرد در عذر تقصیر

التماس دعا
۲۲ دی ۹۰ ، ۰۹:۰۷ کربلایی کمیل
سلام

خدا قوت

سنگر خاکیمان جان میگرد با حضور عاشقانی از قبیله قلم و تدبیر...

نزول اجلالی، گوشه چشمی یا گذری ...

غنیمتی است برای این بادیه نشین

منتظرم نگاه گرمتان هستم

شهادت نصیبتون ...
کی گفته کربلا رفتن خیاله؟!!
۲۲ دی ۹۰ ، ۱۴:۴۶ یاس مهربانی
سلیمانا!
از این خرمن فقط یک خوشه میخواهم!
از شش گوشه همه عالم...
فقط...
شش گوشه میخواهم!
۲۲ دی ۹۰ ، ۲۱:۲۱ غریبه اشنا
آواز جغد پیغامی از طرف خدا
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود . زندگی را تماشا می کرد . رفتن و
ردپای آن را و آدم هایی را می دید که به سنگ و ستون ، به در و دیوار دل می
بندند . جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند ، ستون ها فرو می ریزند ،
درها می شکنند و دیوار ها خراب می شوند . او بارها و بارها تاج های شکسته ،
غرورهای تکه پاره شده را لابه لای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود . او
همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد شاید
پرده های ضخیم دل آدم ها ، با این آواز کمی بلرزد .

روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد ، آواز جغد را که شنید ، گفت : بهتر است
سکوت کنی و آواز نخوانی . آدم ها آوازت را دوست ندارند . غمگین شان می کنی .
دوستت ندارند . می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد ، چیزی نداری .

قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند . سکوت او آسمان را افسرده کرد . آن
وقت خدا به جغد گفت : آوازخوان کنگره های خاکی من ! پس چرا دیگر آواز نمی
خوانی ؟ دل آسمانم گرفته است .

جغد گفت : خدیا ! آدم هایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند .

خدا گفت : آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم ها عاشق دل بستن اند . دل
بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ . تو مرغ تماشا و اندیشه ی و آن که می
بیند و می اندیشد ، به هیچ چیز دل نمی بندد . دل نبستن سخت ترین و قشنگ
ترین کار دنیاست . اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم
حقیقت تلخ .

جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آن کس که می فهمد ، می داند آواز او پیغام خداست .
سلام

عشق : دختر مش ممد ، سر جردن...........

شما دعوتید که بخوانید

اما با کمی تأمل

شاید...........
بکشید ملت ما را ...
ملت ما
روشن تر.
.
.
میشود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بارون بین الحرمین..............
۲۳ دی ۹۰ ، ۱۲:۲۹ م.مجـــــــــــد
بازگشت...

متفاوت تر ازهمیشه..
۲۳ دی ۹۰ ، ۱۴:۵۱ یاس مهربانی
تو که روح وفا و عشق و احساسی حسین جان!
از آن ترسم مرا دیگر تو نشناسی حسین جان!
دو باره آمده ای اما، چقدر خسته و تنهایی
دو باره نوحه بخوان زینب! دوباره با همه گویای
شب چهلم خورشید است، ستاره ها همه گریانند
و ماه مرثیه با زینب، دمیده است به زیبایی

فرارسیدن اربعین حسینی را تسلیت عرض می کنم.
۲۳ دی ۹۰ ، ۱۷:۱۸ یک دل جامانده
نگاه اول به پرچم سرخ حرم از پشت قاب پنجره...یادش بخیر...
دلم دوباره می خواهد...کربلا را...
التماس دعا
۲۳ دی ۹۰ ، ۲۳:۴۷ صادق زاده
و اینجاست منزلگه دوست...

هرکه را هوس عشق است...
هرکه را عشق دیدن حق است...
هرکه را حق و حقیقت را...
خواهد و یابد...
به کربلا نظر کند...
به...عاشورا...

بسیار نوشتتون عالی بود...
درسته ما کربلا نرفتیم...ولی چند لحظه ای دلمون به اون سمت پر کشید...

درپناه حق
صادق زاده
۲۴ دی ۹۰ ، ۰۲:۰۰ دیوونه غربتی!
یاد آن روزی که من بوسه زدم بر آن گلو
خیز و تا گویم به تو شرحِ غمم را مو به مو

بسکه خوردم کعبِ نی از دشمنان بی حیا
همچو زهرا مادرم می‌گیرم از قبرِ تو رو

می‌کشم خود را به خاک و می‌رسانم پیش‌ تو
بسکه گشتم من به دنبال سر تو کو به کو

گفته‌هایم بی‌شمار و غصه‌هایم بی‌عدد
ای دلیلِ صبرِ من! برخیز بهرِ گفتگو

من نمی‌گویم غم خود را، تو اوّل کن شروع
خیز و با رگ‌های خود از خنجر و حنجر بگو

طاقتم گشته تمام و عمرِ من در انتها
کاسه‌ی خالی دل آورده‌ام نزدِ سبو

هر چه می‌خواهی بخواه از من عزیزِ مادرم
لیک احوالِ رقیه از من مضطر مجو
۲۴ دی ۹۰ ، ۱۵:۳۰ حسین اسدی
سلام
وبلاگتان جالب بود استفاده کردیم/
۲۴ دی ۹۰ ، ۱۶:۰۰ کبوتر امام رضا(ع)
السلام ای شاه تشنه یا اسیرالکربات....
..
۲۴ دی ۹۰ ، ۲۰:۱۰ بوی بهار
مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما