دلـــــ، بسته ام به دستانِ گشاینده ی تو...
دلـــــ، بسته ام
به دستانِ گشاینده ی تو،
بانو...
مقابل ضریح کتاب به دست سلام آخر را می دادم که آمد کنارم و دستان مادرانه اش را گذاشت روی شانه ام و با لهجه شیرینش که قند توی دلم آب میکرد گفت: مادر اینجا هم اذن ورود داره مثلِ حرم سلطان؟ می تونی بلندتر بخونی من هم بشنوم؟ لحظه ای مکث کردم و به چهره آرام و صورت پر از چین و چروکش خیره شدم و بعد گفتم:بله حرم بانو هم اذن ورود دارد مادر...بسم الله و باذن الله... خواندم و تمام شد، گفتم می خواهی زیارتنامه هم... انگار حرف دلش را که از شرم به زبان نیاورده بود زده باشم با شوق گفت: خیر از جوانی ات ببینی... به سمت ضریح رفتیم و... اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یا بِنْتَ وَلِىِّ الله ِ ؛ سلام بر تو اى دختر ولىّ خدا؛ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِىِّ الله ؛ سلام بر تو اى خواهر ولىّ خدا؛ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّةَ وَلِىِّ اللهِ ؛ سلام بر تو اى عمه ولىّ خدا؛ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ موُسَى بْنِ جَعْفَر ؛ سلام بر تو اى دختر موسى بن جعفر؛ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ؛ رحمت و برکات خدا بر تو باد...
گفتم: تمام شد مادر، حاجت روا باشی...با حلقه ی از اشک و برق نوری در چشمانش نگاهم کرد و دستانش را به سوی ضریح گرفت و چند دعا کرد و آخرش هم گفت: عاقبت بخیر باشی، حرم امام رضا علیه السلام برات دعا می کنم... کمتر از حقیقت نیست اگر بگویم، که انگار دنیا را به من داده باشند آن وقت... همیشه عاشقِ اینم خیری پیش رویم باشد و چشمی بدهند که نادیده از آن نگذرم... راست می گفت؛ خیر و خوبی فراوان است در مسیر آدم ها، اما اگر به ما نمی رسد و یا اندک بهره داریم از آن، از بدی کردار و اعمال خود ماست... الهی عطا کن دستی گره گشا و رویی خوش، خُلقی پسندیده و مکارم اخلاقی که شایسته شویم به مجاورتِ حریم و کاشانه ی حضرت عشق...
السلام علیک یا بنت ولی الله..
السلام علیک یا اخت ولی الله...
.
.
.
یا فاطم إشفعی لی فی الجنه...