سفر...
به سفر می روی ای دل که خطرهاست در آن...
در ره عشق سر باید باخت و دل ...
با تمام بی دلی، دلی بیاب برای لایق شدن...
برای اینکه دلسپرده شوی سر سپردگی بیاموز...
هنوز تا جاویدان شدن ...
نمی دانم سرشار از بغضی فرو خفته ام و شاید اینجا آخر راه است...
می توانم ببینم یا ...
لبیک گفتن امسال دشوار است ...
خیلی دشوارتر از اربعین پیش...
آسمانم نمی بارد و دلم گواهی می دهد آخرین فرصت است ...
آیا مقبول افتادن بدین آسانی است ؟باور نمی کنم مرا یقین دهید...
اول محرم نوشتم طلبیدن را از نگاهی بارانی (انیس النفوس) برای تمام دلهای عاشق طلب کرده ام و شما راوی چهل زیارتنامه دل باشید تا...
ناحیه مقدسه حضرت باران را از درون خاموشان به وادی فراموشان ببرید ...
که من از خویش فراموش شدم...
آنسان که گفتم، از راه و از سفر هیچ نشانی نبود...
حالا چگونه باورش کنم...
باور کنم که جواب آمده است بی هیچ لبیک...
بغضی عظیم راه گلویم را بسته است...
من دنبال خودم می گردم تا ادارک کنم کجا ایستاده ام!
دنبال یک ذره ... یک غبار ...یک معرفت عمیق...
باران چرا نمی باری؟ تا کی انتظار ...
من خشک خشک و مسخ شده ام ...
بیا و بزرگی کن و ببار...
تا در این بغض هماره ام لبیک جاری شود...
ببار...
پر ثمر
آرزو دارم برایت