شوق نگاه...
آیت الله بهجت فرمودند:یکی از نزدیکان بنده از یکی از تجار مشهد که از نزدیکان مرحوم حاج آقا حسین قمی بود نقل می کرد که:ایشان در اتاقی که پنجره آن به گنبد حضرت امام رضا (ع)باز می شد،پنجره را باز کرد و من هم که در سنین نوجوانی بودم نشسته بودم و نزدیک ایشان بودم ایشان پنجره را باز کرد و به حضرت سلام کرد و من جواب حضرت به ایشان راشنیدم...به ایشان گفتم:جواب حضرت را شنیدم!ایشان نگفت که من همیشه می شنوم،ولی فرمود:این بزرگواران جواب همه را میدهند منتها برخی مثل شما استعداد شنیدن جواب را دارند . می شنوند!
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکت شود
بدیدم و مشتاق تر شدم...
آقاجان گفته اند دستانت گذری است برای سربلندی...
می توانم میهمان دستانت شوم؟؟؟
من که همیشه مهمان نگاهت بوده ام... همه ی عمر...
این درد اشتیاق است که هر دم به صحن و سرای عشقت می کشاندم...
به خاطراتی می اندیشیدم که نوشتن از آنها هرگز گویای آنچه به وقوع پیوسته، نیست...
هرگاه بر حریم حرمش از پی طلبی رسیدم هرگز دست خالی باز نگشتم...
هرگز...
که از کریمان جز کرامت نتوان دید...
این بار خواندمش به...
دل می گوید باید از او نگاشت اما قلم توانا نیست در آنچه باید گفت...
هر دم برای گفتنش دل می کشد مرا به سمت خورشید...
و باز ...
اما مولای من برای تمام غربتی که برایت تصور می کنند یک نگاه و یک سرشک...
و دگر باره تو خریدار می شوی دلی را که هر آنچه دارد به بازار محبتت آورده تا بگوید همه هستی من تویی...
امروز عطر نگاهت را باز مهمان شدم ...
همین که حس می کنم تو نگاهم کرده ای یعنی هستم و تمام وجودم هست...
وقتی از تو لبریز می شوم نگاهم یاد باران می کند...
برای هر دعوتی اجابتی کنار گذاشته ای به وسعت مهربانیت...
و می گویند: نگاه اول دعوت است و باقی نگاه های حجت...
تو بر من نالایق نظری داشته ای به بزرگی و بی کرانگی آسمان...
باز به شوق نگاهت پر خواهم گشود...
تا تو...
و اگر از تپش افتاد دلم ، ببریدش به ملاقات ِ رضا
از رضا خواسته ام تا که غلام اش بشوم
همه گفتند محال است ...
ولی
دل خوشم من به محالات ِ رضا ...