عطر مستی...
جمعه, ۳۰ دی ۱۳۹۰، ۱۲:۵۲ ق.ظ
فروغ بخـش شب انتـظار آمدنیست...
رفیق آمدنیست غمگسار آمدنیست...
مترس از شب یلـدا بهار آمدنیست...
عطر نرگس، این روز ها عجیب مست می کند آدم را...
حالت عوض میشود وقتی یک دسته اش را به دست می گیری و از پیچ و خم های بی باران روزگار، تا خانه ی تهی از یار پیاده گز می کنی...
وقتی به ناکجا آباد ذهنت میرسی، باز هم ذهن خسته ات به تکرار انتظار معترف می شود و این که سخت است بی تــو بودن و مستی نرگس عاشقی که عطرش یادت را فریاد می زند... عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری ...
یا عطر بهشتیش
یا به خاطر عزیزی که عزیز دل همه س.
هر چه هست
خیلی بی بدیله این گل.