فتح ناتمام من...
چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۱، ۰۳:۵۷ ق.ظ
امشب فقط دلم برای مَُحرم و حرمت تنگ است...
و فتح خونی که سید مرتضی در ده فصل عاشقانه برایت نگاشت...
روای نیستم اما حکایت عاشورای امشبم دو بار پر گشود تا بگوید اهل درد نیستم...
روایت خون تو تازه ترین روایت عالم است بر هرکجا سر می کشد این دل خسته سخن از توست ...
اگر اذن داده بودی شاید می شد حرف هایی از جنس ح س ی ن...
نشد...امشب که نشد که بشود...
شاید به شکرانه ای دیگر... اگر اذنم دادی می نگارمت...