ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

مات رخ دوست...

يكشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۰، ۰۳:۳۹ ق.ظ
گفتم دلم چو مرغیست کز آشیانه دورست

دستی به زلف خود زد گفت آشیانه با من...


  http://www.shiapics.ir/components/com_joomgallery/img_originals/__miscellaneous_islamic_18/karbala_by_islamicwallpers_20091001_1751502583.jpg

شده خواب زده شوی به لحظه ای مست و لایعقل؟ انگار چاره نیست عاقلانی را که پروانگی ندانند... مجنون هم شده باشی _ که نیستی! مگر از آن روز که دل بردند به وعده، چقدر می گذرد که فراموشی تو را با خویش برده؟ خوب بیاندیش ببین در اعماق وجودت و بُهت قلم دلت و در حال و هوای این روزهای حیرانی و پریشانی ات جایی هست که آرام بگیری جز در خانه ی دوست...؟
اعتراف کرده بودم که ح س ی ن نگار خاص نبودم، اما عامش را هم دیده بودم که_کلاف به دست؛ به دور یوسف دلها چرخ می زدند و پروانه وار، و غرق در سرگردانی هایشان مویه کنان وا ح س ی ن می نگارند به شیدایی...
همان روز که دلم سنگر عشق تو شد، اختیارم را تمام سپردم به عشقت که می دانستم فریادِ سید مرتضی همه از این بود که: داد از آن اختیار که تو را از ح س ی ن جدا کند...
می گویند به بازار خسته دلان و شکسته دلان یوسف نظر دارد... اما فاش بگویم که باز هم اسرار برایم فاش نیست... نه اینکه خسته دلی در کار نیست _ نه... و تو چه میدانی که چه می کند این حب ذات، وقتی می گویند دیدی ح س ی ن علیه السلام نگاهت کرد!! آن هم، هم ردیف سید محمد و شافی و ... آنها که عاشقانه به عمه هایشان می نازند و به مادر عشق، که خیلی راحت مادر می خانندش و تو را جز حسرت باز نصیبی نیست... ناز یک جا می خرند از ایشان که، نیازشان ترک نمی شود لابد... و من وصله شده ناجورِ این کاروان را چه؛  با کاروان ماه  همراه شدن؟؟؟
شرحش به قلم در  نیایید که وقتی خوب می دانی دست خالی به بازاری شدی که، همه سویش ایمان است و تو را اندک نصیبی از ایمانشان نیست... کدام گدا را با یک کلاف و دیگر هیچ، به بازاری که یوسف اش ح س ی ن است راه می دهند که تو گدای همین بازاری؟؟؟ جسور نشدی بیش از سهمت!که عزم همراهی با کاروان بوی سیب کردی؟ دست از دلت شسته، به بازار می شوی که چه شود، نکند معجزه میخواهی؟
تو باور کن که بغض های رسیده کار دستت می دهند ... همان بغضهایی که چند صباحی در خانه ای چشمت انباشته بودی و کال مانده بود ... دل است دیگر، بهانه گیر که شد، طاقتش نیست... پیام می دهی که زهیر چه کنم تا بوی سیب بگیرد ترنج دلم؟؟؟ دلداریت می دهد_ اما تو خود میدانی وعده در راه است و تو جامانده ای بی هیچ امید ... خسته تر از تمام وعده ها دست و دل و جان را؛ می شویی به داغ فراق... که ای اشک های زلال سقف چشم هایم را سوراخ نکنید که دیگر سویی ندارم به چشم دل گشودن ... و چه راحت چشم می بندی بر کرامتی که صاحبانش همین خاندان کرم هستند... ای دل غافل به یادت بیاورم که باز هم، فراموش کرده ای که...فاطمیه...افشای نگاه مادرانه بود و امضای سفر خانه دوست؟؟؟ و دعای  مــــادر را که اعجاز می کند ... شکرانه ات چه شد؟

+از ما به رسم دلانه هایتان بگذرید، که قلم شکسته ام این روزها بغضی دارد که هنور مات و حیران شکستن است ... تا باران ببارد...یا علی...
 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۱/۱۶
ریحانه خلج ...

عشق

بوی سیب

ح س ی ن

نظرات  (۲۹)

نوشته هایت همیشه عطر خوش اذان دارد.
التماس دعا.
به نام خدا...........

سلطان کربلا شه عاشق نواز عشق
آن پادشاه کون و مکان، شاهباز عشق
شاهی که بوده طالب قرب وصال دوست
ماهی که خواند نزد خدایش نماز عشق
مشتاِ دیدن رخ آن ماه پاره ام
تا درد ما دوا بکند چاره ساز عشق
از جام دوست شهد محبّت چشیده ام
دارم امید آنکه بسوزم به ساز عشق
آتش گرفت جان و دل من به بزم دوست
جانم فدای شعله هستی گداز عشق
پرواز مرغ جان «شریفی» به سوی اوست
شاید به قرب او برسد برفراز عشق
سلام
همچو هزاران سر دیگر به کمند زلف تو بریده ام انگار...
التماس دعا
دعای دل شکسته ها و حیران ماندگان زود مستجاب می شود...
باور نداری...
دختر سه ساله اش...
ـــلام

""تو باور کن که بغض های رسیده کار دستت می دهند ... همان بغضهایی که چند صباحی در خانه ای چشمت انباشته بودی و کال مانده بود""


عـــــــ.ـــــــــ....ــــــــ.ــــــــ.ـــــــــــــ.....ــــــــــــ.ـــــــــ.ــــــالی بود.
بال بال می زنم

نه پرنده ام ، نه فرشته

دلم،

برای تو تنگ شده است پسر فاطمه!
شاید زد و به درد ِ تو خوردیم عاقبت،
ما را میان ِ صـــحن ِ عتیقت نگـــاه‌دار...
پاسخ:
ما را به کربلا می آزمایند...
سلام
دیشب در خانه مهمان داشتم، از همان جنس بوی سیب ...
گفت که طعم بوی سیب دارد به مشامتان می رسد،
گفتم گواریش باشد که سزاوار است تا چنین باشد.

آنجا که رسیدی ... اگر دلشکسته شدی و یا دلشکسته دیدی یادم کن ... شاید دیداری دیگر.
پاسخ:
سلام بزرگوارید... فکر کنم مهمان بوی سیبی شما هم مثل ما مات شده بود مبهوت ...
سلام
مطمئنا جایت در این کاروان ثبت شده بود ، آنها خود شیدایی را بهتر می فهمند ،دل ِ شکسته خریدار دارد و لابد دلشکسته بودی که خریدارت شدند ، حتما که نباید خون ِ ایشان در رگت جاری باشد که " مادر " بخوانیش و جوابت دهد ؟ کافی است چون عباس خالصانه در خدمتشان باشی خود مادرت خواهد شد و همراهت خواهد بود ...

خوش به سعادتت که کربلایی شدی ... التماس دعا هر کجا که رفتی و دلت شکست و اشکت جاری شد ، یادِ ما از کاروان جاماندگان باشید ...
پاسخ:
...
۱۶ بهمن ۹۰ ، ۱۷:۴۴ مهدی مرادلو
سلام با مطلبی از شهدا به روزم خواهشا سر بزنید نظر از یادتون نره
تبریک!

با بغض...




یاعلی
ح س ی ن ...
وقتی اسمش را میشنوم دلم زیر و رو می شود ...
کادوی بوی سیبمان را گرفتیم ... زیبا بود ...
فوز به دلتان ...
قلم قران خوان با قران و مخلفات یو اس بی
doa
۱۷ بهمن ۹۰ ، ۰۰:۴۸ صبــــــرا
.
سلام

تبریک ... کربلایی شدنتان را !

حتما لایق بوده اید ...


دعا ...

. حق .
پاسخ:
. . .
وقتی آغوش وا کرده که ارجعی
وقتی به صبا سپرده که بگویید بیاید دلتنگش هستیم ...
.
.
.
وقتی ...
سُر می خورد از دلم واژه ها به صحن ِ دیده
و ترسم که اشک در غم ِ دل پرده در شود ...
.
.
یکی ز گوشه نشینان زخم روشن او
سلام ما برساند به شام پیرهنش ...
سلام
شاید ...
فردا روز بهتری باشد ،اصلا روز خوبی باشد،روز خوشی باشد
کسی چه میداند
شاید ....
شاید هم
امروزمان بهتر باشد،به گواهی همین ثانیه ها و لحظه هایمان
که تا می گوییم حسین
چشمانمان بغض ...
ای بابا
خوشحال شدم ندارید پس فوز دله خودم !!!!!!
پاسخ:
:) حالا ما داریم انگار شما داری نازنین...
هر بار که می روی، رسیده ای...
۱۷ بهمن ۹۰ ، ۲۰:۳۱ کاش مےشد خدا را بوسید...
کربلا مستقر عشاق است.
خانه دل کربلاست و صاحبخانه دل حسین.
هیچ جا خانه خود آدم نمی شود!
نخود نخود، هر که رود خانه خود...
پاسخ:
سید مرتضی آوینی
سلام.
من کمی گیج شدم ترنج...
کمی گیج...

کربلایی شدی عزیز جان!؟؟
خوش به سعادتت...
اونجا حتما یادی از ما بکن. یادم کن...
پاسخ:
کمی که نه...اما مبهوتم...
دعامون کنید. گاهی حس می کنم به شدت به معجزه ی خدا نیازمندم.

الهی ارزقنی من حیث احتثب و من حیث لا احتسب...
پاسخ:
آمین...
اوکی، افتاد!
به لطف سایت بوی سیب، ما اسم دوست نتی مون رو هم فهمیدیم!
پاسخ:
:) نام هم شده این روزها برای ما آدم ها بساط اندیشه... دلت آبی زیر نگاه امام الرئوف...
۱۸ بهمن ۹۰ ، ۰۷:۳۴ یه روزی. یه جایی. یه کسی
باران میبارد
حیران نباش دوست من
همین روزها بارانی میبارد به وسعت همه دلهای کربلایی.....
آن مرد در باران می آید.....
پاسخ:
اندکی حوصله...
۱۸ بهمن ۹۰ ، ۱۱:۳۷ ...به جای خودم
سلام...
من...هنوز...
شکستن بغضتون رو...یادمه...
وقتی...از رو سن اومدید پایین و نشستید...
خوش به حالتون...
دستتون رو گرفته اند...
دعا کنید...برای مایی که جا مانده ایم...
در پناه حضرت حق...
پاسخ:
یا علی...
چندین بار گفتم و باز می گویم
خیلی زیبا می نویسید و دل و روح و روان ما رو شیفته این قلم می کنید
با آمدن به وبلاگتان روحم جلا می یابد
واسه ما خیلی دعا کنید
پاسخ:
و محتاجیم به دعای همین خوبان...
...

یا علی
پاسخ:
یا علی...
من هم یوسفم

منتها

پیراهنم نه از پشت

که از جلو ؛ جر خورده ست

درست

از جایی که ترنج بیرحم نگاهت

کار..........................................د

به دستم داد !


ممنونم از سخاوت نگاهت و کلماتی زیبایی که ماتم کرد
پاسخ:
. . .
احسنت
احسنت
۱۸ بهمن ۹۰ ، ۱۷:۰۷ نای دل فقط آه
داری می روی سمت وطنت؟!!!
در حرم نمازت را کامل بخوان...
.
.
.
مرا نیز دعا کن...
التماس دعا
پاسخ:
. . .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما