مدار الدهر...
پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۲:۰۳ ق.ظ
در اوج گرمای تابستان،
حرف عشق تو که به میان می آید
باز هم بوی تلخِ پاییزی دیگر، از انتهای شهریور،
می پیچد در کوچه باغ خاموش زمین...
و در آغاز مهرِ نامهربانِ خزان های بی تویی؛
صبح به صبح سلام می دهیم به آفتابی که
فروغ چهره ی دل آرای تو را،
در شعاع های بی جانش نمی گستراند...
و انتهای هر شب
تسلیم تاریکی محض می شویم، تا سحری دیگر...
و باز هم فلق می رسد، بی ظهورِ نورِ مطلقِ مدار الدهر1...
و ما همچنان حیران و سرگردان،
نشسته ایم، به تماشای عبور ثانیه ها
و دریغ که، بی تو چنان آرام میگذرد روزگارمان که گویی،
تنها معنای انتظار، بی دردی است!
و نبودن تو، یعنی عادت ما، به سوال ها و سلام هایی بی جواب!
آه از این تکرارهای مکرر
و تعظیم های بی خیالِ بشر،
به حواله ی آمدنت،
آن هم، شاید در وقتی دیگر...
1.القاب حضرت به معنای محور هستی
و دریغ که، بی تو چنان آرام میگذرد روزگارمان که گویی،
تنها معنای انتظار، بی دردی است!
التماس دعا...