ناگفته های من...
چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۲، ۰۲:۴۸ ق.ظ
کاش تو بودی،
تا من،
با همان کلماتی که هر دم، با تو جان می گرفت،
هر شب برایت می نوشتم...
تا تمام نگاره ها،
همچون من، شیدایت شوند!
کاش بودی و در انجمادِ سخت زمستان،
با دمای خورشیدِ آسمان
گرم می شد، دفترِ سپیدِ گفته های من!
می نوشتم از عشقت،
از بودنت ،
و از ناگفته های روزگارِ با تو بودنم!
...
اما،
حالا که نیستی،
حرفی نمانده،
جز رنج هایی استوار و زخم هایی ماندگار...