نبودی...
پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ۰۳:۵۰ ب.ظ
چشم بستم، بودی...
روشن بود، حتی پشت پلک هایم...
چشم گشودم...
تا ابد تاریک شد، تمامِ دنیا...
تُو، نبودی...
بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...
طبقه بندی موضوعی
-
دل نگاره
(۲۳۷) -
سکوت نگاره
(۱۲۷) -
خون نگاره
(۱۰۷) -
باران نگاره
(۱۲۱) -
مهر نگاره
(۵۹) -
یاس نگاره
(۱۵) -
عشق نگاره
(۰) -
نقطه نگاره
(۵)
۲۱ آذر ۹۲ ، ۱۶:۳۷
*** ذره***
*** ذره***
*از چاه خود آب برداریم....*
سلام....دعوتید
http://zareh.blog.ir/post/237
یا علی
۲۱ آذر ۹۲ ، ۱۹:۴۲
صبیه
صبیه
چه قدر خوشحال شدم که نظرت نسبت به اسم صبیه عوض شد...
:)
:)
پاسخ:
عجب(:
عجب(:
۲۱ آذر ۹۲ ، ۲۱:۴۴
مـَـ ه جَـبـیـטּ
مـَـ ه جَـبـیـטּ
بی تویی راحت نیس ..
