گاهی بی حرف هم، می توان دوست داشت…
چند وقتی میشود که آنچنان که دلخواه و دلچسبم باشد؛ دست و دلم به قلم نمی رود و می اندیشم به آنچه گذشته و در حال گذر است... انگار کن رهایی ام را قفلی زده اند به وسعت تمام جسم و جانم... به گذر این روزها سخت، امیدی نیست و در حالی گرفتار مانده ام که به شدت نیازمند ترکش هستم... دنیاست دیگر یک روز با ماست و روزی دیگر بر ما... و آدمیست و دلــــ ...
اصلا وقتی فکر می کنم دل را برای چه آفریده اند می مانم در حکمت خلقتش... حسابش را کرده ام چند وقت یکبار که هواییِ دلخوشی های عالم می شوم، سر میزنم به خانه ی به معرفتِ بی دلی هایم و می بینم جای بدی نیست! احساس کن، آدم باشی و بی دل! فکرت آرام است و روحت بی خیال دنیا... ترک می کنی هرچه تعلق است و اصلا برایت مهم نیست چه کسی می آید و چه کسی پر می کشد... آدم های اطرافت برایت رنگ ندارند، دنیایت خاکستری و بی رنگ است... دردهای انسان ها آزارت نمی دهد و رنج های غربتشان بر اندوهت نمی افزاید...غبار روی شیشه ها دلتنگت نمی کند و نفست نمی گیرد، در ایام سخت روزگار... کوله بار غصه ی کسی را بر دوش نمی کشی و کسی را دوست نداری... اصلا اینکه دوستت داشته باشند هم برایت زنگ می بازد... خودت می شوی و خودت ... یک دنیایِ خالی از وهم و تلخی و انتظار... آرام و راحت، ترک می کنی همه جا و همه چیز و حتی همه ی آدم ها را... عین مرگ... راستی این ها واقعا کجایش بد است؟ شوخی نمی کنم بی دلی، آنقدر ها هم که سخت می گیریم بد نیست... احساس نداشتن، تلخ نیست... شاید بی تعلقی دشوار باشد، اما تنها فکری که می تواند آرازم بدهد این است که دیگر آدم نیستم!!! خوب می دانم که بی دلیل نبوده، تو به خود در آفرینشم آفرین گفتی*... زیرا می دانستی مرا دلی بخشیده ای که بی تو و حتی بی دنیایی که تو آن را برایم خلق کرده ای دوام نمی آورم... می دانستی موجودی را ساخته ای که یک سر و گردن بالاتر از سایر مخلوقات است... دلی دارد که دلداری می داند...
دوست داشتنش معجزه می آفریند و عشقش اعجاز می کند... توانش در نگارش به قلمِ عقل، بی نهایت است و با توانی مضاعف افسار دل را در دست می گیرد... می تازد و بی نیاز از دنیا می شود تا، تــــــــو... تا رسیدن به عشق حقیقی و رهایی... اما وقتی به محبت خدا فکر میکنم می بینم، معنای دوست داشتن، و دل داشتن فقط در کلمات خلاصه نمی شود… گاهی بی حرف هم، می توان دوست داشت… کافیست نگاهش را حس کنی… اما در این دل سحر آمده ام بگویمت، بی حرف و با حرف، با دل و بی دلـــــــ فقط دوست دارمت...
*...ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ...مومنون/14
سلام-لینکتون کردیم لینکمون کنید.اگه نظری دارید برامون بذارید.خوشحال میشیم0منتظرتونیم.