رمضانت رو به وداع است...
الهی رمضانت رو به وداع است و این دل محبوس من در بند و اسیر...تلخی ها یک به یک بر باور می نشیند از قدری که مقدر شد تا قدری که خانه تقدیر گشت ...
دیروز شرنگ تلخی رفتنش با آوای حزن عجین بود.. هردفتری که از این فضای مجازی می گشودم فریاد تلخی از اندوه های بی شمار بود... طفلی معصوم بلند ترین خواب حیاتش را آغاز کرده و شیون مادرانی که در دشت تنهایی مویه کنان خدا را صدا می زنند و نجوای جگر سوز پدری که در قدر آخر دستان کوچک دردانه اش دیگر در دستانش نیست... و دنیایی که تمام نشانه های فناپذیری انسان را فریاد میزند که باقی نیست کسی جز تـــــــــو...
به کدامین داشته ام ایمان بیاورم که ماندگار است جز تو؟
معبودا در این دل شب و سحرگان آخر به شبزدگانی مانم که جز تو همه راهها را رفته ام و باز...
هرچه از در خطا آمدم مهربانا تو عطا کردی...
خطای آخر همیشه نغمه ای بود بر زبانم و دلم جز به خطایی دگر باره نیاندیشید...
الهی دلی ده که ورد زبان را در خود جاری سازد ..
جانی ده که جز تو نخواهد و بارانی فرود آر که لبریز شدن از آن تمام قدر مقدرمان باشد...
قدر های این رمضان هم آمد و رفت ...گرچه باز چون همیشه بی قدرم لیک...
تو عطابخش خطاپوشی ...خطایم ببخش...
مطلب جالبی بود