1.آغاز
دست های من پر است از نوشتن . پر ست از هوس عشق بازی با کاغذ ، هوسی وحشیانه که هر روز هرزه تر می شود ، هر روز نیازش به کاغذ بیشتر ، هوسی که گاه می درد سینه ی کاغذ را ، گاه می نوازد آرام ، آرام ، هوسی فراتر از هوسِ آبستنی در نیمه شب ...
یک عاشقانه ی آرام ، من باور دارم که خدا هم عاشق است من باور دارم که خدا هم نیمه شب هوس نبشتن می کرد ؛ اینگونه نگاه سفیهانه به من نینداز ؛ من "صفیه" هستم ، سفیه که نیستم ، هرزه می نگارم ، اما هرزه نیستم ، گستاخانه می نویسم اما گستاخی نمی کنم ؛ اگر خدا هوس نبشتن نمی کرد پس مصحف چیست که اینگونه دلربا مرقوم شده ؟!
لب را به دندان نگز ، استغفار نکن ؛ اینجا نماز دارد ، نترس من رجس و پلید نیستم کافر و مرتتد هم نیستم که خوف می کنی به نجاست من آلود شوی آرام باش پیش بیا با من گـــــــام به گام
من هم مثل تو به وحدانیت خدا ایمان دارم ، فقط می گویم که :
"خدا هم هوس نبشتن می کرد "
+ ببخش که پست آغاز را من مرقوم کردم ، هرچه باشد تو صاحب این خانه ای ؛ اما چه کنم هوس نبشتن برایم قرار نگذاشت .
دست مریزاد
زیباست و....