باران...
پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۳۸۹، ۱۱:۴۹ ب.ظ
ب...
ا...
ر...
ا...
ن...
ستایش لحظه لحظه ی رویاهایم در نگاه تو رقم می خورد ...
باران می دانی؟
تو تنهاترین بارانی هستی که خوشترین دقایق ابر در فرود توست؟
نگاه کن ، وقتی قرار باشد بیایی تمام زمین و آسمان صدایت را می خوانند...
باران...
صدای تو زیباترین صدای جهان است...
و تمام فصلهای ما لبریز از عطش دیدارت...
در کدامین ثانیه بارشت را در انتظار باشیم ؟؟؟
تو در دلی و دل بی تو صفایی ندارد...
باران ...
باران...
و باز ...
تا همیشه باران...
ببار بر شب تاریک دلهایمان
و بر قلبهای منتظرانت...
ای همیشه باران
و ای ابرها را خوشترین خبر روزگاران...
باران...
و باز ...
تا همیشه باران...
ببار بر شب تاریک دلهایمان
و بر قلبهای منتظرانت...
ای همیشه باران
و ای ابرها را خوشترین خبر روزگاران...
وقتی بباری سکوتها فریاد می شود...
و نگاه ما پر از بلور ناب حضورت ...
پس ببار باران تا صبح...
و از بارش دریغ مکن...
۸۹/۱۰/۱۶
نه نگو یید با ترانه!
می سرایم این ترانه جور دیگر:
باز باران بی
ترانه ...