ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

باران...

پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۳۸۹، ۱۱:۴۹ ب.ظ

ب...

ا...

ر...

ا...

ن...

ستایش لحظه لحظه ی رویاهایم در نگاه تو رقم می خورد ...

باران می دانی؟

تو تنهاترین بارانی هستی که خوشترین دقایق ابر در فرود توست؟

نگاه کن ، وقتی قرار باشد بیایی تمام زمین و آسمان صدایت را می خوانند...

باران...

صدای تو زیباترین صدای جهان است...

و تمام فصلهای ما لبریز از عطش دیدارت...

در کدامین ثانیه بارشت را در انتظار باشیم ؟؟؟

تو در دلی و دل بی تو صفایی ندارد...

باران ...

باران...
و باز ...
تا همیشه باران...
ببار بر شب تاریک دلهایمان
و بر قلبهای منتظرانت...
ای همیشه باران
و ای ابرها را خوشترین خبر روزگاران...

وقتی بباری سکوتها فریاد می شود...

و نگاه ما پر از بلور ناب حضورت ...

پس ببار باران تا صبح...

و از بارش دریغ مکن...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۰/۱۶
ریحانه خلج ...

باران

نظرات  (۷)

باز باران!
نه نگو یید با ترانه!
می سرایم این ترانه جور دیگر:
باز باران بی
ترانه ...
باز باران بی ترانه
بی ترانه
بی ترانه
تا همیشه ، بی ترانه
کاش بارد این باران بر کویر خستگی هامان با ترانه ...
اه باران ...
باز باران باترانه
میخورد بر بام خانه
یادم آمد کربلا را
دشت پرشورو بلا را
گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را
با صدای گریه های کودکانه
وندرین صحرای سوزان
میدود طفلی سه ساله
پر زناله
دلشکسته
پای خسته
باز باران.....
قطره قطره ....
میچکد از چوب محمل
......
آخ باران
کی بباری برتن عطشان یاران
تر کنند از ان گلو را
آخ باران...
آخ باران...

طراوت ببخشی همچو باران
پایدار باشی وبرقرار
۱۸ دی ۸۹ ، ۰۱:۵۱ فرشته باران
لعنت به هرچی بارانه..
چرا فرشته باران عزیز ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا گلم؟
باران مدتهاست که نمی بارد... اینجا شوره زاری شده است پر ملخ و آلوده. زمین اینجا دیگر برای سکونت مناسب نیست . باید کوچید و رها شد از تعلق آن.
اما باران که بیاید نوید زندگی و سرسبزی را برای کویر مرده ی دل ما خواهد آورد و زمان مهیای رویت خورشید قاطمه خواهد شد... اینجا سالهاست باران نمی آید...
۲۰ دی ۸۹ ، ۱۴:۰۲ نردبان آفتاب
پس،
منتظر باران می نشینم تا خیسم کند از نم حضورش....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما