ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۱۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باران» ثبت شده است

دلـــِ شکسته، سرزمینی دارد به وسعت نگاه تو...

و باران، تمامِ آرزوی ابرهای آسمانِ دلـــتنگی ست...

وقتی بباری حدیث رویش آغاز می شود از تو...

ببار بارانم، تا بروید عشق، بر درخت جان...

 

۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۱ ، ۰۱:۳۱
ریحانه خلج ...
نسیم صبح به پاداش، جان من بستان
ببر به حضرت جانان سلام منتظران...

افسران - زمستان شده است...

این نسیم سحرگاهان نیست که عطر تو دارد...
در این روزهای فصل سرد و بی باران،
و در دشت های اندوه خیال ابری ما...
روزی خواهد رسید که، آفتاب روی تو طلوع خواهد کرد...
زمستان فصل توست، فصل نرگس...
و ما قرن هاست اشتیاق روی تو را،
در بوی نرگس های مست میجویم...

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۱ ، ۰۴:۲۳
ریحانه خلج ...
می گفتند اول همین زمستان نرسیده و پس از یلدایش، آخر دنیاست!
و نمی دانستند وقتی تو دنیا را با خونت آغاز کردی پایانش باید منتقم تو بیاید تا تمام شود...
دوبال ملکوتی شیعه، سرخی خون تو و سبزی بالِ انتظار را نادیده گرفتند و خطایشان همین بود که نمی دانستند که خون خدا را نمی توان به فراموشی سپرد...
می گفتند دنیا تاریک می شود و خورشید می گیرد! و فراموش کرده بودند که در عاشورای تو رنگ آسمان خون شد و خورشید گرفت و از دل آسمان خون بارید...
و این ها فراموش کرده اند این دنیایی که به بودنش مفتخرند به بهانه ی کسانی خلق شده که تو نور دیدگان آنانی... و عجیب نیست وقتی تو را نمی شناسند نداند که، وقتی عبا به مسلخ عشق بردی دنیا خاک بر سر شده... و این دنیایی که دم از اتمام آن می زنند دنیای آنهاست...
و ما همچنان امیدوار و در انتظار، هنوز منتظر رویت روشنترین خورشیدی هستیم که روزی شاید، بسیار نزدیک... از پسِ ابرهای تیره ی ظلمت طلوع خواهد کرد و حقیقتِ خون سرخ خدا را بر تارُک بلند هستی با شعاعی از نور آسمان ها منعکس خواهد کرد...
و چنین است که در تحقق وعده ی الهی، تقویم معجزات خدا همیشه تکرار شدنی ست، گرچه شاید برای آنهایی که تو را نمی شناسند نامش پایان دنیا باشد...


۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۱ ، ۰۳:۴۳
ریحانه خلج ...
آخرین شب بلند پاییز این سال هم رفت تا در دل خاطره ها ماندگار شود…

زمستان و آخرین فصل سرد در راه است…

و یــــلدا ثانیه ای بیشتر تاریکی نیست! بلکه سرآغاز سحریست که از پی آن خورشید متولد می شود…

روز میلاد خورشید ؛روز انتشار اشعه های بی کران نور و مهربانی است…

بهارِ خاطرات سرشار از مهربانی پاییزتان، بدون زمستان باد…

بارانی در راه است و خورشید از پس ابر طلوع خواهد کرد...

 

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۱ ، ۲۳:۲۴
ریحانه خلج ...

از امروز باید شمارش کنی، یازده ماه را...

تا برسی به سی روزی که، سالی دگر آغاز می شود...

مُحرم را می گویم، ماهی که مَحرَمانِ بسیار دارد...

مـــــــاه دوازدهم امــــــــا،

هزاران یازده ماه_ به انتظار نشسته، تا هزاران بغضِ در گلویِ عاشقان را رها کند...

و سالهاست نه هر مُحرم که هر روزِ این عالم

چشمانش، اشکواره ی خونی به ناحق ریخته است...

و آن خون؛ خون سرخ ح س ی ن ی است که؛ تا بی نهایت سرشار از خداست...

بگذار این سالهای غریبی بگذرد، آنگاه خواهی دید بیرق بر دوش، غریب ترین ماهِ آسمان و زمین...

انتظارش به پایان می رسد و با اِذن ظهور خویش،

نوایِ سرخ و رسایِ لثارات الحسین سر می دهد...

و بغض تلخ عاشورای بی یاوری ح س ی ن را با لبیکی می شکند...

آن روز نزدیک است...

کافیست، گوش دل بسپاری به نغمه ی عالم آرایِ دلبرانه اش...

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۱ ، ۰۴:۲۶
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما