ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۱۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باران» ثبت شده است

این روزهای نگارشِ عاشقانه هایت به روایت ایام به تو می توان رسید...وادی اول اندوه؛ راه را پیمود و ...اینک در گذر زمان تو بی سفیر شهیدت، در آستانه ی دشت بلایی...و آزادترین یارت و نماد حریت کربلا سر بر دامان پر مهرت می گذارد تا اول فدایی دشت جنون باشد...پیش او تو بر عروج سفیرت گریسته بودی...وهمچنان در آغاز راهی بودی که پایانش بی یاری بود...و آن بسیار که خود را یارت خوانده بودند... بر سر عهد و پیمان نبودند... هنوز مانده تا عصر روز دهم، و شاید اینک که زمان به ساعت عاشقی کوک است... عاشقانه ترین دیدار بی تکرار عالم در راه است...و خون و عطش در انتظار... هنوز مانده تا بی یار شدنت...

هنوز حبیبت هست. زهیر هست و ...هنوز دشت آماده خون گریستن نیست... هنوز خاک برسر نشده این دنیای دون...1 هنوز هل من ناصر تو را جز سکوت و نامردی های کوفیان پاسخی هست...

امده ام بگویمت، گهواره هنوز می جنبد... و کمرت نشکسته آقا...2 تا علمدار هست در اوج سوزناک عطشِ کودکان، فرات موج می زند و مجال امید در قافله ات همچنان جاریست...

هنوز مانده تا روز تو ... هیچ روزی مثل روز تو نیست...3 هنوز خیمه ها و گوشواره ها...بگذار روضه نخوانم که...هزاران سال است حضرت بارانم، از صبح ازل تا شام ابدی مظلومیت تو خون می گرید...و مـــــــــادرت...آه ... مادرت...در انتظار... 

 

 

1. آقا امام حسین با شنیدن خبر شهادت علی اکبر گفت: علی الدنیا بعدک العفا، بعد از تو خاک بر این دنیا

2. زبان حال ارباب در سوگ علمدارش: اَلْآنَ اِنْکَسَرَ ظَهْرِی برادر کمرم شکست؛ وَ قَلَّتْ حِیلَتِی چاره ام کم شد؛ وَ انْقَطَعَ رَجائِی امیدم قطع شد...

3. فرمایش امام حسن مجتبى علیه السلام خطاب به برادر بزرگوارشان که مى فرمایند: «لا یوم کیومک یا أباعبدالله؛ یا ابا عبدالله هیچ روزى همانند روز تو نیست...

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۱ ، ۰۳:۵۹
ریحانه خلج ...

افسران - قبول کن که زمانش رسیده برگردی...

پاییز هم از نیمه گذشت، بهار من...

زمستان سرد، در راه است...

اعتراف می کنم سالهاست  منجمد شده ایم در این برهوت دنیای بی تویی...

این داغ استخوان سوز نبودنت و ندیدنت را،

چگونه تاب بیاوریم...

نــ.ـــ.ـه...

بی نگاه تـــــــــو نمی شود...

یک خط در میان هم شده نگاه کن ما را...

 

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۱ ، ۰۱:۲۹
ریحانه خلج ...

باز هم سحر است و عطر تو پیچیده در آسمانها ... این چندمین سحر جمعه هاست که بی تـــــــو آغاز میشود؟هنوز اذن نداده اند که این جمعه ی در راه، بیایی؟امشب میان غوغای بال ملائک، زیر آن قبه ی عاشق، حرفی از امضا نشد؟ یا ایها العزیز... با که واگویه کنیم که دردهای روزگار ما بی شما مداوا نمی شود؟و داغ دل ما از تکرار هر آدینه تازه تر می شود...و هر غدیر و در آستانه ی مُحرم عشق به سودای مَحرم شدن ، به انتظار تو می نشینیم و باز سرافکنده تر از گذشته های تلخ، دست خالی بازمی گردیم به وادی دل های سوخته ی خویش... ای صاحب تمام خوبیها وقت آن نرسیده که دل خسته ی ما را در آغوش مهرت آرامش بخشی؟زمان آن فرا نرسیده که بشارتمان دهی به التیام زخمهای خون خدا؟ای آفتاب روشن عشق، خودت بیا و برای صبر دل های بی قرار ما قرار باش... چشمان به خون نشسته کاروان دل، در انتظار تحقق وعده صبح صادق است... و ما دلخوشیم به طلوع آفتاب صبح آدینه ای دیگر... شاید این صبح تو بیایی و شعاع نور آفتاب در درخشش بی بدیل تو ناپدید گردد...


افسران - پشت ابرها...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۱ ، ۰۲:۳۵
ریحانه خلج ...

صدای شرشر تنهایی، از بام دلم می آید، وقتی تــــو را فراموش می کنم!

و ناودان های بی قرار چشمانم لبریز می شود از نبودن تـــــو…

هر روز در تکرار دقایق حیرت آدمیان…

و در کوچه های تنگِ تنهایی هایشان، شاهد فرو ریختن برگهای زردی هستم به بلندای پاییزان دلها غمگین…

و در زمزمه های تلخِ روزرگارشان می شنوم که در حسرت با تــو بودن می شکنند و خورد می شوند …

و شگفت نیست که بدانی، رنج من از آن است که گاهی،

در غبار خاطره ها و "یاد هیچکس ها" حضورت را گُـــــم میکنم …

اما بگذر این بار، من قصه ی دلــــــــــ آدم را برای تـــــــو بگویم…

تمام عمر، آسمان دلش بی تــــــــو ابریست …

اینجا بارانـــ گرفته است … سکوت جاریست و شرشر تنهایی…

 

افسران - اینجا بارانـــ گرفته است …

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۱ ، ۱۷:۲۹
ریحانه خلج ...

آنقدر حرف دارم که تمامی ندارد این ... نقطه هایم.

اما...

تو بگو چرا کم حرف شده ام؟

سکوتِ من زاده نیاز است...

بی تــــــو مرا رازی نیست...گویی عمریست بی نیازم...

راز و نیازم همه تـــــــــویی ای عشق...

 

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۱ ، ۱۶:۱۳
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما