بدان بی تردید در فصل شکفتن رویاهایم، تو در نقطه ی اوج ایستاده ای...
و من، حتی اگر در کوچه های خاکی غرور، زمینگیر شده ام...
فقط کافیست تا تـــو برایم، از آسمانِ آبیِ عشق بگویی...
آنگاه نغمه ی شوری می شوم به سویت
و تو، می شوی تعبیرِ رویای محالم...
پس دلانه بنواز،
تا ققنوس پر سوخته ی جان، از خاکسترِ خیالم برخیزد...