می دانی...
اگر تـــــــو در آسمانِ رویاییِ آزادی نباشی،
پرنده ی دلـــــــــم، همه ی آرزویش، قفس می شود؟
برف نمی بارد... بی تـــــو، اما...
زمستانی در دلم، برپاست...
حتی در رهایی...
می دانی...
اگر تـــــــو در آسمانِ رویاییِ آزادی نباشی،
پرنده ی دلـــــــــم، همه ی آرزویش، قفس می شود؟
برف نمی بارد... بی تـــــو، اما...
زمستانی در دلم، برپاست...
حتی در رهایی...
دلـــِ شکسته، سرزمینی دارد به وسعت نگاه تو...
و باران، تمامِ آرزوی ابرهای آسمانِ دلـــتنگی ست...
وقتی بباری حدیث رویش آغاز می شود از تو...
ببار بارانم، تا بروید عشق، بر درخت جان...
وقتی دلم به هر بهانه ای تنگ می شود...
چشم از آتش دلتنگی ها، تَر
و روح پَر می گیرد،
و دل تنگ را جایی جز اوج؛ نهایتِ آرزو نیست...
تــــــو، این روزها نهایت آرزویی و اوج تمنا...
و من مثل کبوتر سرگشته ی حریمت، منتظر اذن به نگاهی...