ذرات وجود جمله یاری کردند
از مهر حسین پرده داری کردند
این رنگ شفق نیست ،
که با عشق حسین علیه السلام
خون در رگ روزگار جاری کردند...
عشق فقط یک کلام، حسین علیه السلام...
خون طفلی که در اوج عطش بر دستان شاه دین سیراب گشت و همچون کهکشانی سرخ بر آسمان پاشیده شد تا به سر چشمه خویش بازگردد .
خون ، آخرین هستی عاشقی بود که در اوج سرسپردگی ، سرافرازانه تقدیم رضای معشوق گردید .
خون سرخی که بر سر نیزه ، سرآغاز و سرانجام آزادگی بود تا خون خدا از ازل تا ابد جاودانه ترین رمز بقای ثارالله شود
عاشورا این تجلی شگفت انسانیت ، فریاد قرنها اسارت انسان در برابر ذلت است ، فریادی عظیم که به بلندای تمامی گیتی و به عظمت تمام تاریخ است . عاشورا فریاد مظلومیت تشنگان حقیقت است . عاشورا حضور نور در انتهای ظلمت است .
وقتی دریایی از عدالت در کویری سوزان تر از جهنم روان می گردد و عطش تشنه کامان خویش را با زلالی گامهایشان می زداید ... وقتی خورشید در برابر نورش زانو زده و طواف خاشعانه اش را در احرام خون، مجنونانه به نظاره نشسته است ....
چرا جاویدان نماند ؟
وقتی دستهایی گشوده می گردد تا با تمامی وجود همه هستی اش را در عرفات عارفان خالصانه تقدیم کند ....
وقتی سیل بی امان اشکها از چشمان کشته اشکهای روان جاریست ...... وقتی سبزی قنوتش دل عرش را به لرزه در آورده ....
جرا جاویدان نماند ؟...
وقتی آسمان نگاهش را جز معراج جایی سزاوار نیست ...
وقتی در بی نهایت عشق زانو زده تا تمامی اسماعیل جانش را قربانی رضای ایمانش کند وقتی از کعبه دل تا کربلای یقین را با پای سر به سوی معشوق روان گشته ...
وقتی آزادمردی اولین و آخرین مکتبدار هدایت و نجات انسان است ...
وقتی تقدیر پرواز آسمانیش شهادت در اوج افلاک است چرا جاویدان نماند ؟
کدامین عدالت می تواند این مکتب عاشقانه را انکار کند ؟
چرا ماندگار نشود ؟ مگر نه این است که حسین کشته عشق است و عشق عین حق است و حق خون خداست و حسین خون خداست که در رگ زمان و مکان توفنده در حرکت است و این حقیقتی ابدی و فنا ناپذیر است در کالبد آفاق و تمامی اعصار حسین (ع) تجلی اخلاص است در مسلخ تاریک جهل و نادانی