ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۵۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محرم» ثبت شده است

این نه عاشوراست که، محشر برپاست...

دلـــــــــ بر سَـــــــــرِ نی می برند...

مکن ای صبح طلوع...

 
افسران - مگر از این فاش تر هم می توان گفت؟...
+ برخیز که شور محشر آمد....

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۱ ، ۲۲:۳۵
ریحانه خلج ...

تشنه ام، سالهاست تشنه ام...

تشنه ی جرعه ای که سیراب کند دل ِ تنگم را، که بر هر سرابی به چشم آبــــــــ ننگرد...

خورشید فردا که طلوع کند، ابرها دوباره به آسمان می آیند...

و باز خورشید پشت ابرها، دلش میگیرد...

فردا روز تـــــــــوست نه روز آبــــــــ ...

عاشقیِ تـــــو،  آبـــــــ را هم؛

سیر، از آب کرد...

سالهاست حقیقت آبـــــــ تویی ...

و افسوس که من درپی سراب،

تمام عمر عطش را به دوش کشیده ام...

ای حقیقت آبـــــــ ، مرا دریاب...

 

افسران - فقط یک جرعه…!

 

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۱ ، ۰۱:۱۷
ریحانه خلج ...
نگاهش به آسمان بود، بوی عطر آمد و ناگاه رایحه حضور جدش را استشمام کرد چشم چرخاند دید علی اکبرش بر در خیمه ایستاده...امده ام اذن میدان بگیرم...با ذوقی پدارنه نگاهش کرد... ناگاه صورتش را برگرداند تا اشکِ عشق از چشمانش لبریز نشود...
آرامِ جانش که رفت ...او هم دیگر دست از جانش کشید...اما عشقش همچنان بر دل... و تا انتهای میدان چشم دوخت به قامت رشیدش...
ساعتی بعد عبایش پر بود از قطعه قطعه ی پیکر عشق ...عطر پیامبر پیچیده بود در تمام دشت...


افسران - عطر عشق...

 

 

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۱ ، ۰۱:۴۰
ریحانه خلج ...
ماهی کوچکِ لب تشنه...
 با تیری سه شعبه، سیر از آبـ ــــــ ـــ شد...


افسران - از عطش...

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۱ ، ۰۰:۲۶
ریحانه خلج ...

 

پیچیده در این دشت عجب بوی عجیبی
بوی خوشی از نافه ی آهوی نجیبی

یا قافله ای رد شده بارش همه گلبرگ
جا مانده از آن قافله عطر گل سیبی

این گل،گل صدبرگ نه،هفتاد و دو برگ است
لب تشنه و تنهاست،چه مضمون غریبی

با خط چلیپای پر از خون بنویسید
رفته است مسیحایی،بالای صلیبی…


 
ولایت امام بر مخلوقات ولایت خداست، یعنی همه ذرات عالم ، از پای تا سر ، بقایشان به جذبه عشقی است که آنان را به سوی امام می کشد، اما خود از این جذبه بی خبرند . اگر او کشکشانه ما را به کوی دوست نکشد و بر پای خویش رهایمان کند، یاران ، همه از راه باز می مانیم . آسمان را دیده ای که از او بلندتر هیچ نیست ، اما درگودال های حقیر آب نیز می نگرد؟+

نوشته های سید مرتضی را که مرور می کنم مانده ام این آسمان تا کجا گودال را می نگرد؟ تا کجا می برد؟ اصلا به درونت که بنگری همه محبت ها از اوست و تو را هیچ حبی نیست جز حب ذات... حال این روزها و این شب ها را بنگری خوب می فهمی که از آنچه سِر نهفته است در دل این آیه کهیعص  هیچ نمی دانی... این روزها می اندیشم دلم سنگین می تپد و هنوز در دلم بغضهایی است، به چشم که هیچ، به گلو هم نرسیده... دلم اشک می خواهد نه بغض کال...
چقدر من خوشبختم که خدای آسمان و گودال... و خدای  ح س ی ن و من یکیست... خدایی که تو را افرید برای عالمی و مرا آفرید برای گریستن بر ماتم تو...

+فصل پنجم فتح خون/سید مرتضی آوینی
کهیعص: آیه 1 سوره مبارکه مریم
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۱ ، ۱۴:۴۳
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما