ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#عاشورا #ashora #moharam #محرم #حسین #امام_حسین» ثبت شده است

در میان آسمان و زمین،

و در انتهای پرواز ملکوتی فوجِ ملائک،

میان رقص نور و عشقِ این ریسه های آویخته به طاق ظلمت دنیا...

جهانی به نظاره نشسته اند...

تا تو بیایی...

و اینک در این آغاز دوباره ی رازِ جادودانگی،

و در کمین گاه عشاق،

چنان شوری بر پاست،

که همگان دست در دستان هم،

به شوق انتظار،

  و در اشتیاقِ شگرف آفرینشت،

پایکوبان و دست افشان،

هلهله کنان می روند،

تا که عالمی را بیارایند، به رسم روز آمدنت...

ارباب دوست داشتنی من،

قدمت مبارک ...

 

۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۴۶
ریحانه خلج ...

یک بار دیگر ... با گریه در آغوش مهربانی ات زنده شدم...

پیش از آن هم تو بودی و من در درون این همه بودنت، نبض حیاتم را به دست گرفته بودم و با هر نفس، از نام تو، تنها یک واژه در دلم می روئید و با آن تمام ریشه های هستی ام جان می گرفت... قطره قطره خونم در وجودی جریان داشت که بی او رفته بودم از خویش... و شاید امروز دوباره از اعجاز نفسِ مسحایی تو، روحی تبلور یافت و جسمی تولد... روزهاست که روح و جسم، درهم و دلم تنگ است و هنوز هم ... اما سرخوشم که دوباره با نگاه تو، باز آمدم ... که بگویمت اذن بده که تو را در هوای بی هوایی ها بخوانم... دلم از این خفقان وحشت زا و از این سکوت ممتدِ واژه ها گرفته... بشکن مرا که دارم با بغض، نه... با سیلاب اشک ها می نگارمت... نگار من، تمام این روزها که تو بودی و تو بودی و تو بودی ... اما همین یک امشب، به بهانه ی تولدم و همین امشب که عشق تو دارم... ح س ی ن من ... بدان که بی تو دنیا را هم نمی خواهم...

و باز تو می روی و دوباره دلم با تو میرود از خویش...

+به بهانه حرکت تو به سمت او...

 

عشق منی...

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۳ ، ۰۲:۰۹
ریحانه خلج ...


ماهی را، شوقی بَهرِ آب نیست،
وقتی در آغوشِ بَحرِ عشق، آرمیده...
دریا، دریا...اقیانوس، خشک شد...
 ولی ...اشک ها بر او،
هرگز خشک نمی شود ...
که او "قتیل العبرات" است...

 

أنا قتیل العبرة.لا یذکرنی مؤمن الا بکی...من کشته اشکم؛ هیچ مؤمنی مرا یاد نمی کند مگر آن که اشک چشمانش جاری می شود...
قال ح س ی ن  علیه السلام... بحارالأنوار، ج 44، ص 279

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۰۲:۰۸
ریحانه خلج ...

اندکی پیش از این،

می اندیشیدم چگونه در میانِ موجِ خون، می توان این همه زیبا دید(+)

اما بعدترها فهمیدم، چشم ها هم اگر عاشق باشند،

رازدار می شوند، همچون  سَرها...

و زینب، وقتی بی ح س ی ن  شد

در پسِ پرده ی اشکِ فراق،

با همان چشم های عاشقش،

که لبریز بود از خدا...

و در ورای لب و دندان های غرقِ خونِ او،

 دلرباترین صوت عاشقانه ی عالم را

بر بلندی نی شنید،

آنگاه که عشق

بر لب هایش تلاوت می شد...(+)

 پس چون با نوای عشق دل آرام گرفت،

زیباترین جلوه ی هستی نمایان شد...

//bayanbox.ir/id/3481445219087627000?view

+به بهانه ی 12 بهمن؛وعده ی بگذشته و پایان یک سال دیگر بی کربلا زیستن و بی تو بودنِ من...

 

۹ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۰۲:۳۶
ریحانه خلج ...

در شبِ یلدای هجران،

از فراقِ کربلایت، حافظ بخوانم یا لهوف؟

خودت بگو؛

قصیده ی بی روح، تلخ تر از این؟

مثنوی اندوه، بلندتر از این؟

همه رفته اند و من تنها ماندم...

آهی سرد دارد دلــم؛

چه بگویم؟

در اوج دلتنگی ها، باز هم جاماندم...

 

 

۸ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۲ ، ۲۱:۳۱
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما