ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لثارات الحسین» ثبت شده است

مرنجان دلم را،کــه این مرغ وحشی

ز بامی که برخاست، مشکل نشیند...

خواسته باشند تو را خاص... خواهی ماند بی هیچ حرفی...

و گاهی با نرفتن می رسی و گاهی باید بروی برای رسیدن...

همه مثل هم نیستند...

هیچکس مثل کسی دیگر نخواهد شد مگر در او غرق شود...

غرقی که هستی اش اندوه دل باشد و اشک روان در پنهان...

اگر به معرفت رسیده ای هنرت باید این باشد که دیگران را به معرفت برسانی تا...

یاران واقعی و عاشورایی حسین علیه السلام بی نهایت شوند...

مانند روز عاشورا و کربلای همیشه ی تاریخ هر روز حسینی باشند و هر کجا...

گاهی در دل و گاهی در ظاهر... اگر لازم است باید از ظاهر بیرون رویم تا دل بیابیمش...

دل حسینی و ظاهر حسینی را می گویم...

فرق است بین آن که دل و دیده و جان و استخوان می سوزد از پی آن...

ظاهر حسینی که ساخته ایم در ظواهر امروزمان...می شود خود درد...

پشت پرایدت می نویسی یا حسین تو امیری و مولا ...و کنار خیابان برای دختران ترمز می کنیم که...

و نوای موسیقی تند و بلند باندهای خودرو محرم حسین حسین است و ... 11 ماه دگر...

 و بسیار بسیارتر است این دل خون شده باران... دل خون و اشک خونین ...

حال بیا و گوشه بگزین برای خون گریستن بر غم حسین (علیه السلام)...

حسین کشته ی اشک های روان است...

نه اشکهایی که با یک مشت سنگ زدن بر سر و جان بشر از چشمانشان فرو ریزد...

اشک چشمی که از دل برآید...

حالا این کربلایی شدن و کربلا رفتن دل کدامش پول می خواهد؟برای حسینی شدن دیگران چه کرده ایم؟

برای حسینی ماندن خویش و خلق گامی برداریم جز یادی که همیشه دردل ماست...

کاری باید کرد... تا باران ببارد...

خون خدا رمز ماندگاریش فقط خداست ... و خدا بهترین نگهدار است ...

ما فکری کنم تا حسینیان افزون شوند... شاید همین کافیست... و شاید نه...

دل نگاری از سر درد است وقتی میروی به خیابانهایی که چهره هایشان رنگ عشق است و ...

وقتی عمیق تر می شود نگاهت... همه ی این مظاهر عشق خود، دردند...

دردهایی که تا مغز استخوان را می سوزانند...

فقط روضه خواندن همین ما را بس است؟...روضه می خوانیم تا حسین علیه السلام بماند؟

وای بر غفلت ما که سالهاست در حسین علیه السلام مرده ایم و با روضه به دنبال حیات دوباره ایم...

حسین زنده ی همیشه است و شهید زنده ی عشق...خون خدا در مسیر عشق توفنده می تپد تا خود خدا...

این ما جاماندگان غافلیم که پندارمان از کربلایی شدن و کربلایی ماندن همین حسین حسین گفتن است...

مسافر شدن و زائر شدن و رفتن و... هر چه بگوییم باز همان درد است و زخم...

پس چرا گاهی ما به ظاهر حسینیان و کربلا رفته و نرفته ها...

جرات نداریم بگوییم فرزندم حجاب و نگاهت...

حسین علیه السلام  برای امر عشق کعبه ی دل را رها کرد تا به کربلای یقین پا گذارد...

و این راه را رفت تا با امر به خوبی و نهی از پلیدی کلید قفل بسته بهشت شود برای ما؟...

که بهشت  نخواست و سودای بهشتش نبود که کربلا شد همه هستش شد بی هیچ سخن...

و خود شد شهید عشق و هر که را او عاشق شد خونبهاش خود اوست...

و بهشت فرصت و بهانه است برای رسیدن به دوست...

برای حسینی شدن هنوز هم فرصت هست... باید از خویش گذشت و از خون گذشت...

 

...

آنها که رفتند کار حسینی کردند...

و آنها که مانده اند باید کار زینبی کنند...
 

 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۰ ، ۱۵:۲۵
ریحانه خلج ...
 
مختار نوشتت
مرا می برد به دشت جنون زده دلم...

آنجا که نسیم می وزد و بوی خنکای دلی بسته به زنجیر به اشک می کشدت

تمام شامگاه جمعه های بیقراری را ...

با من بگو...

مختارنامه ی سوگ خورشید سرخ گون آسمان سزمین طف را ،

این شبها چگونه می توان بی آه ... نگریست؟؟؟
صدای هل من ناصر مولای عشق...

و العطش سقای بارانی...

و خونی که هزار بار هر دم بر کهکشان پرواز می کند و مرکب خونبار...

و...

گریه امان نمی دهد نگاه را ساقی...

اشک امان نمی دهد چشم را تا به صحرای نینوای خونین بنگرد...

سرخی لحظه ها را بنگر...

خورشیدش به خون نشسته تا صبح آرزوی بشر بدمد از کرانه های دور...

و شاید بسیار نزدیک...

نزدیکتر از سپیده صبح فردا...
و...

شمر هزار بار باید بمیرد ...

او که هزاران سال است از عدم و نیستی آمده ...

و هزاران سال است مرده اش به درک واصل شده...
دشنه هایی که یکی یکی نقش نسیم خنک به جانت می کشد
در مختارنامه...
این دشنه های تشنه خون، تنها بیشتر دلت را به خون می کشد...
راست گفتی چقدر مرگ برایش کم بود...
چقدر انگار ساده مرد...
هنوز دلمان داغ دارد ...
هنوز داغ دارد...
هنوز داغ دل...
هنوز تازه است...
داغ دل...

ببار باران که میخواهد این دلم جولانگه زمهریر شود زین داغ...

بنگر تمنایی دوباره دارم از بارش ممتد باران بر شوره زار این دنیای پست...

 اما کجایی؟؟؟ تا بیایی و سردترین روز دل ها را رقم زنی...
خنک شود دل عالم از انتقام سرخ عشق...

فقط خــــــــــــــــــــدا خــــــــــــــــــــدا می توان کرد...

اللهم عجل لولیک الفرج...
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۴:۲۶
ریحانه خلج ...

در عالم رازیست که جز به بهای خون فاش نمی شود... (سید مرتضی آوینی)

و امروز این خون تنها رمزی است که راه رسیدن انسان را به آسمان رقم می زند...

همچون زمانی که خون حسین علیه السلام در کربلا جوشید تا راز سرخی خورشید را بر عالم فاش کرد...

و امروز هم بحرین در خون است برای فاش رازی دیگری...

رازی برای رسیدن و طلوع دوباره ی خورشید سرخ...

رازی که مطلع بارش باران است...

و باران می بارد اگر تمام رازهای خونین عالم فاش شود ...

و روزی می آید که سرخترین پرچم گیتی بر فراز دستان منتقم  عشق سوار بر مرکب ستاره نقش عاشقی بنگارد...

و سپهر نیلگون با نقش نام ثارالله سرخ فام شود و با فریاد لثارات الحسین بارانی ترین مهربان عالم اوج افلاک شکافته شود به  روشنی و نور مطلق ...

سحرگاه بارش را در انتظاریم با هر قطره ای که افشا کننده نور در دل ظلمت هاست...

همه ی سرزمین ها با خون آغشته می گردد وقتی قرار باشد بزرگترین راز عالم فاش شود...

و خون تنها بهانه ی ماست برای آمدنت برای اینکه بگویم چقدر این برهوت خشک و کویریمان محتاج باریدن توست...

قطره...

قطره...

قطره...

پس ببار ای باران تا رستاخیز دوباره و افشای راز سر به مهر خون...

 



سرخترین بهانه ی عشق تویی...
+به افتخار حضور در  خیمه  هیئت عشق سرخ ...

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۲:۰۹
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما