ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۱۲۱ مطلب با موضوع «باران نگاره» ثبت شده است

صدای شرشر تنهایی، از بام دلم می آید، وقتی تــــو را فراموش می کنم!

و ناودان های بی قرار چشمانم لبریز می شود از نبودن تـــــو…

هر روز در تکرار دقایق حیرت آدمیان…

و در کوچه های تنگِ تنهایی هایشان، شاهد فرو ریختن برگهای زردی هستم به بلندای پاییزان دلها غمگین…

و در زمزمه های تلخِ روزرگارشان می شنوم که در حسرت با تــو بودن می شکنند و خورد می شوند …

و شگفت نیست که بدانی، رنج من از آن است که گاهی،

در غبار خاطره ها و "یاد هیچکس ها" حضورت را گُـــــم میکنم …

اما بگذر این بار، من قصه ی دلــــــــــ آدم را برای تـــــــو بگویم…

تمام عمر، آسمان دلش بی تــــــــو ابریست …

اینجا بارانـــ گرفته است … سکوت جاریست و شرشر تنهایی…

 

افسران - اینجا بارانـــ گرفته است …

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۱ ، ۱۷:۲۹
ریحانه خلج ...


افسران - شعاع نور تــو...

 

در دلم چیزیست که به پاییز نگاهت سخت آویخته...

در برگریزان پاییز خاطراتم به دنبال گامهایی هستم که ،

سکوتم را نشانه رفته و سالیان درازی است که همچنان در راه است و فریاد آمدنت را سر داده است...

همین امشب از پشت پرچین خیالم عبور کن...

تا در شعاع روشن نورت دوباره قدم بزنم...

تو که بیایی صبح می شود آفتاب من...

 

۱۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۱ ، ۰۴:۱۵
ریحانه خلج ...

همچون انار، خونِ دل از خویش میخوریم ...
غم پروریم؛ حوصلهٔ شرحِ قصه نیست...

از رسیدگی نیست... از غصه ی برهنگی درختان است که، انارها دلشان می ترکد…
آه از این روزهای بی گذر در انتظار ...روزهایی که آسمان دلش پر است و لبریز از باران...

و شاخه ها در انبوه برگریزان میرود تا هستی و حیاتش را وانهد تا بهاری دیگر ...

کاش این بار  بهار با تــــــــو بیاید...

و تمام خستگی دلهای غصه دار انار را به رویای رویشی سبز و شگفت در هم آمیزد....

دلتنگی هایت را به آسمان بسپار انار دلم...

...

نیامدی و نچیدی انار سرخی را/ که ماند بر سر شاخه تا زمستان شد
۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۱ ، ۱۸:۱۸
ریحانه خلج ...

آنقدر حرف دارم که تمامی ندارد این ... نقطه هایم.

اما...

تو بگو چرا کم حرف شده ام؟

سکوتِ من زاده نیاز است...

بی تــــــو مرا رازی نیست...گویی عمریست بی نیازم...

راز و نیازم همه تـــــــــویی ای عشق...

 

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۱ ، ۱۶:۱۳
ریحانه خلج ...


 

این روزگاران تلخ، چه حکایتها دارد از بارانم...

این عصرهای دلتنگ پاییز، روزی هزار مرتبه جان را _ به لب میرساند و آهسته نجوا میکند هنوز صبـر...

اولین جمعه ی این پاییز هم می رود تا بدون تـــــــــو ... بدون آمدنت تمام شود...

راستی می دانی چقدر حرف دارم؟ به اندازه حجم سکوت تمام عالم...

اما این روزها سکوت هم فراوان تر شده...

و دلِ تنگ من، در حبس تردید اسیر...

دیروز یا امروز حتی تا فرداها ...

هیچ چیزی مرا به تو نزدیک نمی کند، حتی دل...

فقط می دانم آنچه رو به پایان است عمریست رفته...

و آنچه افزود از این رفتن عمر همه تردید من است ...

نه تردید آمدن یا نیامدنت...و یا دیدن یا ندیدنت...

تردید در راه ماندنم ، آنگاه که تــــــو بیایی و نباشم...

تلخ است که باشم و با تــــــو نباشم تلخ...

 

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۱ ، ۱۴:۵۹
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما