اندکی پیش از این،
می اندیشیدم چگونه در میانِ موجِ خون، می توان این همه زیبا دید(+)
اما بعدترها فهمیدم، چشم ها هم اگر عاشق باشند،
رازدار می شوند، همچون سَرها...
و زینب، وقتی بی ح س ی ن شد
در پسِ پرده ی اشکِ فراق،
با همان چشم های عاشقش،
که لبریز بود از خدا...
و در ورای لب و دندان های غرقِ خونِ او،
دلرباترین صوت عاشقانه ی عالم را
بر بلندی نی شنید،
آنگاه که عشق
بر لب هایش تلاوت می شد...(+)
پس چون با نوای عشق دل آرام گرفت،
زیباترین جلوه ی هستی نمایان شد...
+به بهانه ی 12 بهمن؛وعده ی بگذشته و پایان یک سال دیگر بی کربلا زیستن و بی تو بودنِ من...