بهار در زمستان...
شنیده ای که مرغی اسیر، قفس را هم بر دارد و با خود ببرد؟...شهید آوینی
گاهی در دل زمستان و اوج سرمای زمین، رویشی شگفت؛ نشانه ای از آغاز بهار می شود... نشانه ای که باشورِ طراوتش حالِ آسمان و زمین و زمان را بهاری می کند...
و حتما بی دلیل نیستند این روزهایی که تقویم خاطرات، به فراموشی نمی سپارندشان، و پندار من این است که چه علتی برتر از اینکه بر سرآغازِ این رویشِ و بهاری دگرباره، تداعی خوبی های خوبان است که مانا شده اند... چنان که خوبان همیشه در دفتر نگاره ها، جایی در دل دارند، بس ماندگار... و این ورق از دل نگاره ی ترنج تقدیم می شود به استاد بزرگواری که خط آسمان را می پیماید و در مسیرِ حرکتش درس شکفتن به شکوفه ها می آموزد و خدمت را والاترین راه، برای رسیدن به اوج می داند... و آنچه آموختم از او این است که پرواز و مژده ی رهایی فقط در عدمِ تعلق به قفس است و بس...میلادتان پر برکت...
عکس:88/8/8 ردپای عشق...خدمت استاد به زائران امام الرئوف...