ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

بیا و ثانیه هایم را لبریز کن از بودنت...

سه شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۱، ۰۲:۳۴ ق.ظ

دلم برای نوشتن از تو سخت تنگ است... از آن نوشتن هایی که بوی عطر نرگس تو، مستم کند و تا فراسویِ روزهای آمدنت ببرد این دل شیدا شده را، و باز در خلوتم بخوانم که، چقدر دوست دارمت ای آفتاب پنهانم...

 

آرامش...

 

چقدر دلم می خواهد این قلم خسته را، به بازی کلمات نبرده؛ تو بیایی و تمام نقطه چین ها را پر کنی... بیایی و بگویی سحر شده، برخیز و از دمیدن آفتابم لذت ببر... بیایی و بگویی دیگر هیچ نقطه چینی، بدون کلمه و ترکیبِ مناسب خالی نمی ماند و همه چیز خوب است... می خواستم بنویسم مثل آن روزهای خوب! دیدم بی تو هیچ روزی خوب نبوده و اصلا حالِ خوبِ ما، روزیست که تو بیایی...

میدانی دلم می خواهد در این اتاق تاریکِ دلم، نوری بیاویزی از رُخ چون ماهت، و من هر شب با جمعِ ستاره های راه گم کرده، بیایم به مهمانی ماه دلم، و بعد دوباره چشم در چشمت شوم و خیال کنم تو آمده ای و من دیدن تو را با سنگِ سخت لحد نبرده ام به گور بی کسی ام...

دلم می خواهد دوباره برایت از آن انشاء هایی بنویسم که جز تو، کسی مخاطبش نبود و این بار بیایم و سر کلاس حضور تو، حاضری بزنم و برایت بخوانمشان...

دیروز میگفت هنوز هم منتظری؟ دلم را می گویم، سخت برآشفتم از کنایه اش... دلم این روزها زیاد می گیرد از این که، تو باشی و نبینمت و حرف نبودنت را هر روز برایم دیکته بگویند و باز من مردود شوم در حضورت... و دلم خیلی بیشتر می گیرد که تو باشی و نیایی و در دلِ آرامستان، در عین بی قراری ها، دلِ تنگم را به سرمای خاک بسپارم همراه این جسم خاکی؛و آرام بگیرم بی تو...

گرچه خوب میدانم، آرامشی بی تو نیست... این را از وقتی فهمیده ام که، در این کویر لب تشنگی ها، روزگاریست جام خالی از آب خیالت را به دست گرفته ام و همراه من فقط سکوت است و سکوت... و چه تلخ است که نمی شنوم از تو نه صدائی و نه رازی...1

اصل و دلیل بودنم، می دانی بهانه ی رویایی هر روزم، آمدن توست؟ پس بیا و ثانیه هایم را لبریز کن، از بودنت...

 

1.وَلا أَسْمَعُ لَکَ حَسیساً وَلا نَجْوى...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۰۱
ریحانه خلج ...

عشق

تو

سکوت

نرگس

باران

نظرات  (۴)

چقدر خوب احساستون رو منتقل کردین!
اللهم عجل لولیک الفرج!
۰۲ اسفند ۹۱ ، ۰۶:۰۱ آهسته عاشق می شوم

اینترنت انگشتی است
که چشم تفکر را
کور می کند!

" علی لاری زاده"

برخیز و بزم شب زدگان را به هم بزن

ای آشنا به ندبه و اشک غریب ها
تو بیایی و تمام نقطه چین ها را پر کنی...
عالی بود بانو

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما