رنگ تو...
شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۰، ۰۳:۰۶ ق.ظ
باز نشد!!!داشتم می رفتم یک شبی سر بگذارم آرام و سر شبی!!! ساعت یک بامداد!!! از بوف بودن ذاتی خارج شوم بخوابم... نشد که نشد ... باز آمدیم قلم کلیدها و کلید واژه ها را دست بگیریم که چه از آب در آید خدا عالم است...
یاد استادم بخیر میگفت: کاری می کنند که از صداقتت پشیمان شوی... مانده بودم که چرا و چطور میشود...
رها کنم... به نظر شما رنگ صداقت چه رنگیست؟؟؟
چرا رنگها به هستی ما جلو می دهند؟با عبور نور از سفیدی ها و بی رنگی ها، فقط طیف رنگ هایی به زندگی جلا میدهند و ماندگارند که دل واقعی خویش را به دست بگیرند و زلال و شفاف، هر آنچه نا گفتنی است را بی هیچ ریا و حقه، بیان کنند...مرز بی رنگی کجاست؟دوست داشتن و عشق،ابتذال،فریب،حیله و نیرنگ...و...و...و... هر کدام چه رنگی دارد؟؟؟یاد استادم بخیر میگفت: کاری می کنند که از صداقتت پشیمان شوی... مانده بودم که چرا و چطور میشود...
رها کنم... به نظر شما رنگ صداقت چه رنگیست؟؟؟

دلم خیلی می گیرد وقتی گاهی همه ی خوبی هارنگ می بازند؛ یک دلی و یک رنگی بی معنا می شود، آنهم بخاطر بی اعتمادی و کم توجهی و بعضا بی معرفتی برخی از ما، همین آدم های خوب صاف و ساده ی روزگارمان... دیگر چه توقعی می توان داشت از آدمهایی که به هیچ چیز، نمی اندیشند و جز رنگ کردن دیگرن و جا زدن گنجشک به جای قناری و مرغ عشق و طوطی و قمری...کار دیگری ندارند!!! واقعا چه توقع بی جایست که من دارم!!! یادش بخیر استاد پیری داشتم در نقاشی، همیشه این شعر را زمزمه می کرد و می گفت یادتان باشد و بدانید گرچه با رنگ ها سر و کار دارید اما...
تا توانی با خلایق یک دل و یک رنگ باش
قالی از صد رنگی زیر پا افتاده است...
حالا دائم فکر می کنم رنگی بودن و رنگی شدن خیلی هم بدک نیست اگر دیگران را رنگ نکنیم،!!! یا همرنگ جماعت نشویم!!! آنهم در جهت منافع خویش!!! رنگ چه چیز بگیریم؛ که ماندگار شود از این هزار رنگ زمین؟ ما همواره رنگ بدی ها را سیاه می پندارم... و اما درون ما که گاه سیاهی هایش را همه می بینند با اینکه می اندیشیم از نظرها نهان و درخفاست، و چه بسا گاهی هزار رنگش را سپید می بینیم، چون خود غافل و نابینا شده ایم بر اعمال دل خویش...و اما...
امان از این درونمان که گاه به صاحبش هم دروغ می گوید و به آسانی فریبش می دهد...
و باز می گردم به رنگ ... آنهم رنگی که خالق برای ماندگاری دل و کار و درون و برونمان در مصحف عشقم به آن اشاره کرده... که با این رنگ کوتاه کنم که حرف بس است...
امان از این درونمان که گاه به صاحبش هم دروغ می گوید و به آسانی فریبش می دهد...
و باز می گردم به رنگ ... آنهم رنگی که خالق برای ماندگاری دل و کار و درون و برونمان در مصحف عشقم به آن اشاره کرده... که با این رنگ کوتاه کنم که حرف بس است...
صبغه الله و من احسن من الله صبغه و نحن له عبدون:
هیچ رنگی زیباتر از رنگ خدا نیست و ما فقط بر او عبادت کننده ایم(بقره-138)
هیچ رنگی زیباتر از رنگ خدا نیست و ما فقط بر او عبادت کننده ایم(بقره-138)
کاش رنگ تو بگیرد تمام وجودم؛ و از رنگ تو هست شوم...