مرا او ساخت...
مرا کسی نساخت؟ خدا ساخت؟ نه آنچنان که کسی می خواست که من کسی نداشتم؟کسم خدا بود؟ کس بی کسان...
عجیب این روزها هوایی نوشته های معلم شهید استاد شریعتی هستم...
داشتم حرف می زدم و درد دل می کردم با دوستی... به یکباره یادم آمد امسال دهه ی 80 را تمام کردیم و وارد یک دهه ی دیگر شدیم از زیستن...
یاد خاطرات و آغاز رویایی سال 80 افتادم... و نوشته های عرفان... (لیلی نام همه دختران سرزمین من است...)
خیلی زود گذشت ... به پشت سرم که نگاه می کنم فقط خاطرات مانده اند و خوبان دوست و...
خیلی خوبه آدم وقتی یک دهه از عمرش را پشت سر گذاشت نگاه کند و ببیند کنار تمام ای کاش ها و افسوس ها و...
نقطه های روشنی هست که می تواند به آنها افتخار کند...
خیلی خوبه حساب کنه چه چیزهایی را از دست داده و به چه بهایی ...
و در ازای عمر رفته چه چیزی بدست آورده ...
ساده اش میشود چقدر خدا را را پیدا کردیم در این همه روزمرگی هایی که هر ثانیه اش تو را به سوی دنیا می خواند تا از خوبی هاش دور بشی و به بدی هاش دل بدی...
گفتم دنیا... از بدی هایش گفتن تا ابد تمامی ندارد اما خوبی ها را هم باید دید...
اصلا حیف است که بعضی از خوبی های ناب را نبینیم...
مثل دوستان خوب که همه هدیه خدا هستند...مثل دوست داشتن های آسمانی...از جنس باران و به یاد خدا... و دوست داشتن ها...
یکدیگر را همانطور دوست بداریم که خداوند هر یک از ما را دوست دارد...
خداوند از ما می خواهد که یکدیگر را دوست بداریم تا از اسارت رنج های خود رها شویم...
خداوند لطف و کمال محض است...
ما برای رسیدن به کمال و رسیدن به خدا باید دوست بداریم و مهر بورزیم و آیین انسانی بشر را که خداوند را بالاترین و والاترین نیاز همیشه می داند را پاس بداریم ...
ما در زمین هستیم و از خاک بر آمدیم اما روح جاوانه خواه ما از آن خداست او در ما دمید و سبز شد روح و جانمان به عشقش...
هر جا که عزم رفتن کنیم او با ماست در نهان و عیان ... اوست که بیش از هر کسی به ما نزدیک است و ما را دوست دارد...
و چنین است که خطاب آمده...
بنده ام اگر بداند که من چقدر مشتاق اویم هر آینه از شوق حیات را بدرود خواهد گفت...
معبودا...
چنین کن وجودمان را تا هر آینه از درک این اشتیاق ممات را بر حیات ترجیح دهیم... و
م...
ر...
گ...
اگر معنایش رسیدن به تو باشد...
این وسعت بی معنای حیات در تو را خود برایمان عاشقانه ای رقم بزن که فرمودی...
هر کس عاشق من شد او را خواهم کشت و خود خونبهای او هستم...
این مفاهیم را روحی بزرگ بخشیدی پس جان حقیر ما را شایسته کن به وسعت کرامتی بی ماند...
...+ یک سال یا یک دهه ... چه فرق می کند؟ آیا به اندازه ی ثانیه ای به تو نزدیک شدیم؟...
اگر...
می ارزد تمام عمرمان...
...+ مبادا روزمرگی و مکر، شب و روز ما را بفریبد و از این معنا غافل شویم. (سید مرتضی آوینی)
وبلاگ جالبی دارید موفق باشید.امـــــــــــــوزش علـــــــوم غریبه:علم اعداد.علم جفر.علم رمل.نوشتن طلسمات و احضـــــــــــــــــــــار جن.اموزش یوگا.مدیتیشن.ارامش روح وجسم.ودادن انواع طلسمــــــــــــــــات:محبت.جدایی.بخت گشایی.کارگشایی.زبان بستن دیگران وغیره...
زیر نظر استاد علی شاه