من ستاره می شوم، روشن و شگفت...
جمعه, ۲۷ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۵۸ ق.ظ
روزگاریست که بی تو،
غوغای عشقی در سر و شوقِ رهایی،در دل ها نیست...
و من، تنهایِ تنها، در آسمانِ اندیشه،
به امیدِ شورِ نگاهِ بی کرانه ات،فقط زنده ام...
دلخوشم به رویایی، آبی و آرام...
و ماهِ رویی تمام...
دلخوشانه سر بر می کشم به آسمان،
می خرامم بر بام هستی
و دلــ رها می کنم، میانِ ستارگان...
در پی ات ستاره می شوم...
بی نشان ترین ستاره ی دنباله دار...
می درخشم و چراغ می شوم، در اوجِ آسمان...
دست می دهم به دست های کوچکِ ستارگان...
می کشم خودم را، تا دلِ سیاهیِ بی کرانه ها..
من ستاره می شوم، روشن و شگفت...
من ستاره می شوم، برای التیام درد آسمان!
می درخشم و در سیاهی راه می پویم تا نور ...
و باز آبیِ بی کرانگی ...
صبح می شود و زندگی چنان رخ در آسمان می نماید
که بر سقف دلم، جز خورشید رویایی حضور تو نمی تابد...
آن روز نزدیک است...
وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَعَلیاَهْلِ بَیْتِهِ الأَئمَّهِ الطَّیَّبینَ.