دلم هوای بوی سیب کرده...
میروم تا شاید، بوی سیب در دیار گمنامان مستم کند...
دلم تنگ است... و حنجره ام بغض آلود...
شما کرامتی کنید و راه بغض گلو را با اشک به کاسه های چشمم نشان دهید...
ای شهید،ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای ، دستی بر آر و ما قبرستان نشینان این عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش ... ( شهید آوینی ) ...
با هر بهانه و هوسی عاشقت شده است
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است
چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود
گیرم که برکه ای نفسی عاشقت شده است
ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است
پر می کشی و وای به حال پرنده ای
کز پشت میله ی قفسی عاشقت شده است
آیینه ای و آه که هرگز برای تو
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است
فاضل نظری
پ.ن:برای اولین بار دارم میرم راهیان نور غرب... شاید آنجا حرفایم را نوشتم و عادت هایم را ترک کردم و این بغض یکساله شکست...نمی دانم شاید که می گویم از این است که هنوز نمی دانم واقعا پذیرفته شده ام یا... منتظر نشانه ام... مرا که میشناسید ایمان نمی اورم و باورم سخت ضعف دارد... همیشه در دل تردید هایم نشانه تو را می جویم ای همه باور من...