ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۱۵ مطلب با موضوع «یاس نگاره» ثبت شده است

کسی که عبادتهای خالصانه خود را به سوی خدا فرستد ، پروردگار بزرگ بهترین
مصلحت او را به سویش فرو خواهد فرستاد ...
 حضرت فاطمه الزهرا سلام ا...


...
فقط
فاطمه فاطمه است...

کودک...
 سحرگاهان آرام،گوش میسپارد به نجوا...

مـــادر
 بر سر سجاده
، دستانش قنوت سبز دعا گرفته است...
_ الجار ثم الدار _

+حضرت امام حسن مجتبی(ع) می فرماید: «شبی مادرم را دیدم که تا نزدیکی های سحر مشغول نماز و دعا بود. من در بستر بودم و می شنیدم که او برای آشنایان و همسایگان دعا می کرد و یک یک آنها را نام می برد. اما هر چه گوش کردم هیچ دعایی برای خود نکرد...سحر که شد پرسیدم مادر! چرا برای خود دعا نکردی؟ فرمود: یا بنی الجار ثم الدار...«پسرم اول همسایه، بعد خانه.»

 

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۱ ، ۰۲:۵۰
ریحانه خلج ...


شاهد گرفته ام، دل را به آه ... تا بگوید چه آوردند بر سر ماه...
.
.
.
_ . . . _

در گفتگوی آتشینُ و تیز،
 مابین مسمار و در...

_عاقبت_
بشکست پهلوی مـــــــــــــادر...

 

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۱ ، ۰۵:۴۴
ریحانه خلج ...
 

هرجا که گوش فرا دهی نغمه ای از اوست...

دستهایت را می کشی به سینه بی روح آسمان تا شاید تو را بکشاند به حوصله ی خویش...

و باز تنها آه...نصیبت می شود...

آسمان هم قیرگون تر از هر شب بی ستاره راه می پوید بی هیچ چراغی...

و باز آن بالاتر  می شنوی سوز حزین مادر گفتن را ...

فقط چهار نفر مادر می خوانندش...

و چقدر ماه در دل خود گریست که کاش مرا هم مادر بود...

اما...

هر جا سرک بکشی این روز ها فرزندان فاطمه نشسته اند با شال سبز عزایشان...

و تو را به حسرت تمام سالهای عمرت می برند...

هر کس که از زمره ایشان است مادرش می خواندش و تو را باز حسرت می ماند و اندوه...

و ... درد می بارد از آسمان...

و چقدر شمع هست و مزار نیست تا روشن کند دلهای غمگین فرزندان عشق را...

از غربت و غم و این چراغ بی مزار فقط داغ آه است بر سینه ها...

فقط یک شمع... چه می شد ...

اگر شب را روشن می کرد...

حالا که هزاران پروانه گرد آرامستان عشق در طواف حزین خویش مزار مادر را می جویند...

فقط یک شعله از آن آه ...

از آن همه اخگر سوزان پشت در... از آن کوچه اندوه بی مادری...

کافی بود تا طواف فقط در مداری کوچک با آسمانی عظیم در دل خاک همنوا شود...

و تمام مظلومیت عالم را هویدا کند...

کاش تو را مزار بود تا شمعی بیاوریم ...

پروانه ها طواف اندوه دشوار است...

شمع بیاورید برای آب شدن و سوختن تا سحر...

مزار نیست ...

شمع نیست ...

 

تا در می سوزد ...

دل می سوزد ...

پروانه ها بسوزید تا سحر...

http://www.rasekhoon.net/_WebSiteData/PhotoGallery/Photos/cf2234be-9d52-4254-aec5-dbcedc79a5c2.jpg

...بسوزید تا باران ببارد...

+دمع السجوم یعنی "اشکی که می ریزد"- می شود "اشک روان" یا بسا "باران اشک" اش هم خواند – و نفس المهموم یعنی "نفس کسی که غم دارد". بهترین معادل برای نفس المهموم "آه" است. ما در فارسی به نفس آدمی که غمگین است و دلش دارد از غصه می ترکد ، چیزی جز آه نمی گوییم . اسم این کتاب را از همین رو "کتاب آه" گذاشتم ...



آه...

 

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۲:۰۲
ریحانه خلج ...

فاطمیه افشای راز نگاه مادرانه است...

http://www.shiapics.ir/components/com_joomgallery/img_originals/___lady_fateme_3/ya_fa6ema_by_noor_arts__wwwshiapicsir_20100330_1194478013.jpg

...

مادر بخوانی یا نخوانی ...

فاطمه مادر است...

این را همین امروز فهمیدم...

...

+سید... گفتی امروز مادرت برایت نشانه آورده همین کافیست...
مادرت فاطمه است ... و من از دستان تو ...

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۰ ، ۱۲:۳۳
ریحانه خلج ...

روز ها می آید و می رود و آنقدر این چند روز تاریخ را هم فراموش کرده ام  که بجای بیستم فروردین فکر می کردم 30 روز بال گشودن و آسمانی شدنت بوده سید...

سید چند روز پیش کتابچه ای از خاطرات دیگران را در باره تو می خواندم دوستت نوشته بود بر سر کاری از تو شاکی بوده و در خواب مادرت فاطمه سلام الله را دیده و شکایت  تو را کرده...

و ایشان در خواب فرمودند: با پسر ما چکار داری؟ و سه بار تکرار شده این جمله...

و تو هم پسر فاطمه ای...

همانی که از پسر فاطمه و کربلای همیشه ی تاریخ و روزگاران نگاشته ای...

از کربلایی که با ذره ذره ی خونت مسیرش را نشان دادی...

مسیر پسران فاطمه تا همیشه تاریخ از کربلا می گذرد تا باز هم برسد به پسر فاطمه که منتقم پسر فاطمه شود...

و پسران فاطمه همیشه ماندگاران تاریخند ...

یکی می شود حسین علیه السلام و خون خدا مسیرش را تا خدا می کشد...

یکی می شود یوسف فاطمه و منتقمی که در مسیر خون خدا چنان می گرید که خون از چشمانش جاریست...

و یکی هم می شود سید مرتضی...

سیدی که می گوید: اگر میخواهید ما را بشناسید داستان کربلا را بخوانید...

و همه ی راهها می رسد به فاطمه و کربلا و عاشوراهای پسران فاطمه...

این روزگار که ما و همه مردمان دیارمان داعیه داران گمشده خویش پسر فاطمه ایم و در جستجوهایمان طالب باران ...

چقدر در عرفات خویش به دنبال خدای فاطمه و پسرانش فریاد حقیقی زده ایم...؟

دوستی از سید نوشته بود که وقتی از مکه برگشت گفت: در عرفات گم شدم خیلی گشتم تا توانستم کاروانم را پیدا کنم ... وقتی من گم شوم دیگر چه توقعی از آن پیرمرد روستایی است...

بعدها فهمیدم حدیث داریم که هر کس در عرفات گم بشود خدا او را پذیرفته است...

 

+ ما را در عرفات...

 

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۰ ، ۱۱:۵۱
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما