ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

آنقدر حرف دارم که تمامی ندارد این ... نقطه هایم.

اما...

تو بگو چرا کم حرف شده ام؟

سکوتِ من زاده نیاز است...

بی تــــــو مرا رازی نیست...گویی عمریست بی نیازم...

راز و نیازم همه تـــــــــویی ای عشق...

 

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۱ ، ۱۶:۱۳
ریحانه خلج ...

باز هم یک روز بی تــــو بودن، دارد آغاز میشود و من...

سخت سردرگم و پریشان این بغض های نفسگیرِ پاییزم...

و چه رنجی تلختر از بی تــــــو بودنم؟

نفس بده تا تو را صدا بزنم...

 

 

کبریای توبه را بشکن ، پشیمانی بس است
از جواهرخانه ی خالی نگهبانی بس است
ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد ! مسلمانی بس است
خلق دلسنگ‌ اند و من آیینه با خود می برم
بشکنیدم دوستان ، دشنام پنهانی بس است
یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد
هفتصد سال است می بارد! فراوانی بس است
نسل پشت نسل، تنها امتحان پس می دهیم
دیگر انسانی نخواهد بود ! قربانی بس است
بر سر خوان تو تنها کفر نعمت می کنیم
سفره‌ات را جمع کن ای عشق ، مهمانی بس است !
فاضل نظری

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۱ ، ۰۱:۵۸
ریحانه خلج ...

کار من بیچاره گره در گره است...

رحمی بکن و گره گشایی بفرست...

 

گاه خجالت میکشم ...

و گاهی افسوس می خورم...

راستی چرا لازم نشده هنوز بیایم در خانه تــــــو؟

رسم گدایی نیاموخته ام یا باز هم دنبال گره میگردم؟

یعنی تا گره نیافتد به کارم...

فقط خودت ببخش...

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۱ ، ۰۵:۳۶
ریحانه خلج ...


 

این روزگاران تلخ، چه حکایتها دارد از بارانم...

این عصرهای دلتنگ پاییز، روزی هزار مرتبه جان را _ به لب میرساند و آهسته نجوا میکند هنوز صبـر...

اولین جمعه ی این پاییز هم می رود تا بدون تـــــــــو ... بدون آمدنت تمام شود...

راستی می دانی چقدر حرف دارم؟ به اندازه حجم سکوت تمام عالم...

اما این روزها سکوت هم فراوان تر شده...

و دلِ تنگ من، در حبس تردید اسیر...

دیروز یا امروز حتی تا فرداها ...

هیچ چیزی مرا به تو نزدیک نمی کند، حتی دل...

فقط می دانم آنچه رو به پایان است عمریست رفته...

و آنچه افزود از این رفتن عمر همه تردید من است ...

نه تردید آمدن یا نیامدنت...و یا دیدن یا ندیدنت...

تردید در راه ماندنم ، آنگاه که تــــــو بیایی و نباشم...

تلخ است که باشم و با تــــــو نباشم تلخ...

 

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۱ ، ۱۴:۵۹
ریحانه خلج ...

بگیر از من جهانم را ، ولی بانو حرم رانه...تمــام ِ جاده ها آری ، خیابان ِ اِرم را نه ...

کریمه ! کلبه ی امید ِ من روشن به لطف ِ توست...بکش هر روشنایی را ولی لطف و کرم را نه ...

 

راست میگفت که خادم آن نیست که پَر بگیرد دستش...

خادم آن است که دلش با دلِ زائر تو، پـــَـــر بگیرد بانو...

دلی نمانده که لایق باشد ... اما همین بی دلی ها را...

تـو به نگاهی پـــَـــر بدهی می رسم به اوج آسمانت...

۲۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۱ ، ۰۰:۲۶
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما