دست ها، خالی... چشم ها، بارانی... و گام ها، پر از امید...
هر سه، در یک دلِ مجنون، بی قرار و شیدا...
مقصد: کوی لیلا...
به بهانه ی دیداری که تا ابد، مژده اش رهایی از روز آخر است...
آن روز که؛ همه نه در خیال و رویا، بلکه در حشر گِرد آمده اند به عزمِ تماشا...
و در روز بلندِ تنهایی...
اینجا، همان بهشت امنِ من است که وعده داده ای...
و تمام دنیای دلتنگی ام این روزها، به نظری از تو بند است،
و من دلــ را بسته ام؛ به تار مویی از نگاهت...
که نگاهت،
صراط روشن است و رستاخیز بی خوف...*
* امام رضا (علیه السلام):مَن زارَنی عَلی بُعدِ دارِی، أتَیتُهُ یَومَ القیامَةِ فی ثَلاثِ مَواطِنَ حَتّی
هر کس با وجود دوری سرایم به دیدار من آید،روز قیامت در سه جا به نزدش میروم تا او را از ترس و وحشتهای آن رها سازم:
أُخَلِّصُهُ مِن أهْوالِها:
1.إذا تَطایَرَتِ الکُتُبُ یَمیناً وشِمالاً،
هنگامی که نامههای اعمال به راست و چپ پراکنده میگردد...
2. وعِندَ الصِّراطِ،
بر پل صراط...
3. وعِندَ المیزانِ.
و هنگام سنجش اعمال...
الخصال، ج 1، ص 168
-----------------------------------------------
کاش پاسخ بدهد دست کریمانه ی تو
این همه شاید و کاش و اگر و امّا را...
خواب دیدم که در آغوش ضریحت هستم
کاش تعبیر کند یک نفر این رؤیا را...
حسین سنگری
+جرعه ای از باران وصال؛ نصیب ماست روز میلادش ان شاءالله، بی شک اقیانوس نگاهش را برایتان آرزو خواهم کرد... یا علی...