ز عطرِ حریم تو اگر دوریم،
دلخوشیم به نسیمِ گاه گاهِ نگاهت...
خوب میدانم از هر که تـــو دل بردی، خرابِ عشقت شد...
پس بنگر ما را ؛ به نگاهی...
که دلها، خراب آیاد تـــوست...
ز عطرِ حریم تو اگر دوریم،
دلخوشیم به نسیمِ گاه گاهِ نگاهت...
خوب میدانم از هر که تـــو دل بردی، خرابِ عشقت شد...
پس بنگر ما را ؛ به نگاهی...
که دلها، خراب آیاد تـــوست...
مرا بنویس کبوتـــر...
که ز کوی تــو، بی بال گذر نتوان کرد...
وقتی دلم به هر بهانه ای تنگ می شود...
چشم از آتش دلتنگی ها، تَر
و روح پَر می گیرد،
و دل تنگ را جایی جز اوج؛ نهایتِ آرزو نیست...
تــــــو، این روزها نهایت آرزویی و اوج تمنا...
و من مثل کبوتر سرگشته ی حریمت، منتظر اذن به نگاهی...
پنجره ای بگشا به سوی چشم های منتظرم،
هوای دلم،سخت بارانیست!
و از نگاه خیس من،
تا کوی تو رنگین کمانی به وسعت بهشت کشیده اند...
وقتی به اوج تلخی ها میرسم و کم می آورم باز هم انتهای جاده تو نشسته ای...
تو که از ازل با من بودی و من تا ابد مدیون نفس کشیدن در هوایت هستم...
کبوتر شدن در هوای تو این روزهای عجیب نیازم بود...
سپاس که باز اذن داده ای به سلامی دوباره...
می آیم تا تمام دلتنگی هایم را با تو بگویم...
و ایمان دارم که اهل کرم سلام را بی جواب نمی گذارند...