ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۲۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تو» ثبت شده است

ورق می خورد این برگ تلخِ آخر و کهنه پاره ی تقویم ها! امان از این حکایت تکراری و سخت؛ و از این اندوهِ هزارن ساله ی ماه های دوازدهم! که هر سال، بی تو شروع می شود و بی تو، بی سرانجام تر؛ به پایان میرسد...

نسیمِ اسفند، وزیدن آغاز کرده و شمیمِ خوشِ نرگس ، آرام آرام عطرش را، از آغوش سرمای زمستان برمی گیرد؛ تا شاید سالی دیگر و آغازِ فصلی سرد...

و من، در آغازِ رویشِ دوازدهمین ماهِ فصلِ آخرِ امسال، هنوز در امتدادِ جاده ای روشن، به انتظار تو ایستاده ام؛ تا تمام قد، در مقابل روزگاری که، تقویم هایش، روزِ آمدن تو را، رقم نمی زنند، چون برگی که در حسرتِ باران، خزانش فرا رسیده، جان بدهم...

 

ترنج نرگس سپهرا

۵ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۰۹
ریحانه خلج ...

گفتند:این جا زمین است، بگذار زمان بگذرد، سبزی بهار می رسد و گرمای تابستانش، از یاد می برد! یا نسیمِ خزانش که بوزد، در انجماد زمستان، به یقین فراموش خواهد شد!

نور تابید و سرما رخت بربست، فصلی ورق خورد و فصلی دگر بر جایش نشست، باران بارید، تو باز نگشتی...بر تنِ خاک زمین، برف نشست و سپید گشت،و ریشه ی خاطره ها؛ یخ بست!اما خبری از تو نرسید... خرامان چرخیدم و بر آسمان ها پریدم... گاه دویدم و گاهی؛ آهسته با گام های زمان، به تلخیِ دوباره ی اندوه رسیدم...

حالا اینجا همان زمین است و رسم آدم ها، هنوز هم فراموشی... اما زمان ِ دلـــــــِ من به وقت دلتنگی؛ همیشه ... صبح، عصر، شب... دوباره بامداد و صبح و...شامگاهِ دلتنگی ...

گویی همه ی هستیِ مرا، در انجمادی چون قندیل بسته اند، و به سقف آسمانِ غم ها آویخته اند! گلو بغض آلود و چشم هایم تَر، اما، هنوز تو در خاطری... بهانه ی من، دوباره بهار می رسد از راه، بگو چگونه زیستن آغاز کنم بی تو!؟ وقتی هرگز، در توانِ من، رسم، فراموشی نیست... راستی شاید؛ من آدم نیستم... وقتی فراموش نمی شوی...

 

۳ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۰۳:۱۹
ریحانه خلج ...

می نویسم برای تویی که، هرگاه سخت دلتنگم و غریب، مرا می خوانی...

می نویسم برای تنها عشق آسمانیِ شهرم، برای بانویی که خورشید کوچکترین چراغ حریم اوست...

می نویسم برای تویی که آمدی به مهمانی؛ اما ماندی و برای همیشه میزبان شهر دلـــــم شدی...

می نویسم برای خواهری که غربت انیس النفوسِ دلها را، تاب نیاورد و در عشق او چون پروانه ای به طوافِ شمع روشنِ آستانش پر گشود، و پر و بالش در اشتیاق دیدار و تسلیم شدن به رضای معشوق سوخت، و بی دیدنِ رویِ دل آرایِ مقصود، در مقصدِ جان ها چشمانِ عاشقش را، به روی زمینیان فرو بست...

می نویسم برای کسی که یک وقت هایی هست که، جز او محرمی نیست... و من، آن وقت ها را بسیار دوست دارم! وقت هایی که می شود هر روز باشد و هر لحظه و هر ثانیه...

آمدم بگویم هر روزی را که با تو خلوت می کنم فقط و فقط تو را بی نهایت، عاشقم من... عاشقم، عاشقِ بودنت، عاشقِ خواستنت و عاشقِ داشتنت... محرم دل، گاه و بیگاه، نه! همیشه به نگاهت مهمانم کن...

 

+به بهانه عروج آسمانیِ بانوی عشق، مهمان 17 روزه ی شهرم که اینک خورشید هم به اذنِ میزبانی او، طلوع و غروبش را هر روز از پسِ گنبد طلایی اش به نظاره می نشیند... بشنوید: (چند روزیست دلم ناله ممتد دارد ...)

۱۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۵۳
ریحانه خلج ...

برف می بارد و دانه دانه، عشق می کارد...

و من، همسفر با سپیدی ها

در میانِ آسمان و زمین،

 بی تو،

آب می شوم...

 

 

۹ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۰۲:۱۰
ریحانه خلج ...

اندکی پیش از این،

می اندیشیدم چگونه در میانِ موجِ خون، می توان این همه زیبا دید(+)

اما بعدترها فهمیدم، چشم ها هم اگر عاشق باشند،

رازدار می شوند، همچون  سَرها...

و زینب، وقتی بی ح س ی ن  شد

در پسِ پرده ی اشکِ فراق،

با همان چشم های عاشقش،

که لبریز بود از خدا...

و در ورای لب و دندان های غرقِ خونِ او،

 دلرباترین صوت عاشقانه ی عالم را

بر بلندی نی شنید،

آنگاه که عشق

بر لب هایش تلاوت می شد...(+)

 پس چون با نوای عشق دل آرام گرفت،

زیباترین جلوه ی هستی نمایان شد...

//bayanbox.ir/id/3481445219087627000?view

+به بهانه ی 12 بهمن؛وعده ی بگذشته و پایان یک سال دیگر بی کربلا زیستن و بی تو بودنِ من...

 

۹ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۰۲:۳۶
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما