ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماه عشق» ثبت شده است

بر سرِ دار، سر افراز و رها باید رفت...

 


چشم بگشا به اشک و دست بگشا به آسمان، آن هم دستانی که آلوده دنیاست...

 دنیایی بی قافله سالار و امیر... دنیایی بی کاروان عشق...

دنیای بی رحمی که، ترجمان داغ و اندوه خرابه ها بود و تفتیده از حُرم عطش سوز صحرای نینوا...

دریغ که عصر جهل است و دنیا پرستی،

و اسارت کاروان بی امیر، تقدیر...

ماتم بر واژه ها مستولی است و صبر را چادریست به عصمت اقیانوس ها و  تقدیس نور...

و  هزار بار  این راه را به رسم و هاجر از صفا به مروه می پیمایم و از میسره به میمنه میرسم و باز...

چقدر تو صبوری بانو... آه که، نتوان زیست...

 

زنده ماندن در داغ عشق محال است...

دلسپردگان دنیا را به مرگ می آزمایند و قافله ی عشق را به شهادت...

 

نمی شود بر این دنیای خاک بر سر، پس از عروج عشق، نگریست...

زیستن سخترین کار عالم است بی عشق...

انگار کن که باید بر سرِ دار، بمانی و نفس بکشی...

بر سر داری که دنیا دنیا نامرد، تو را می نگرند و معجر...

وای از آن دم ...

عاشورا آغاز راه است و کربلا راهی است بی انتها...

اگر میخواهی در راه نمانی و عاشورا یار شوی برخیز که، کربلا تنها راه رسیدن است...

در عاشورا برای موازی بودن هیچ راهی نیست...

که اسارت همه هستی عشق را به یغما برد و خون بارید آسمان دل حضرت باران...

ببار ای عشق که نغمه دل آرایت، جنون جانمان را حیرانت کند...

 

 

 

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۰ ، ۰۲:۳۶
ریحانه خلج ...
روزگار تــــــو را عشق است...



تا به جستجوی تو آمدم گفتند...

کل الیوم عاشورا و کل الارض کربلا

اما تـــو؛ تا بی نهایت ها را، فتح کردی به خون سرخت ...

آنگاه که ثارالله شدی...

 در این شتاب ثانیه هایی که مرا بی پرواتر از همیشه به سویت کشانده...

کربلای دلم، تو را می خواند به عاشورا...

و منِ پریشان مانده ام، میان این که...

 روزها؛ جز روز تـــــــو نیست...

 و اما هیچ روزی هم ، همچون روز تـــــــو نیست...

لایوم کیومک یا اباعبدالحسین علیه السلام

 

 

۳۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۰ ، ۱۴:۰۶
ریحانه خلج ...
برای تو اعتراف می کنم که اعتراضم به دنیا و نامردمی هایش به جایی نرسیده...

در هزار توی این کهنه بازار دنیا، بعد از خدا، تنها تو را دارم...

اینجاست که کم می آورم و بلند تو را می خوانم...

 راستی چرا هر وقت کم میاورم به سراغت می آیم و تو...

اما تو همیشه در تنهایی ها با منی...

 این همراهی هایت را تحسین کنم یا بر روی بودن هایت قیمت بگذارم؟

فقط عشق عالم، بدان تو تفسیر گر حدیث عاشقی هایی ...

که عمریست هر دم دستم از تو جدا شد؛

باز این تو بودی که به رسم عاشق کشی ات دلم را از آن خویش ساختی...

 تو همان عاشقانه ای که به نگاهی دوباره زیر و رو می کنی دل مرا...


. . .

فاصله ها از نقطه ها گذشت...

تا...

.
.
.

همین خون فاصله شد میان عاشق و معشوق و...



خون، حسین علیه ااسلام تمام فاصله ها را برداشت...




 

کسی که روی تو دیده است، حال من داند

که هر که دل به تو پرداخت، صبر نتواند

چه حاجت است به شمشیر، قتل عاشق را؟

حدیث دوسـت بگویش که جــان بیفشــاند...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۰ ، ۰۱:۳۲
ریحانه خلج ...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
این الطالب بدم المقتول بکربلا

سلام بر چشمانی که هر صبح و شام به جای اشک خون می گرید ...سلام بر کشته اشکهای روان .... این بار هم آمده ام با قلمی ناتوان و دلی سرشار از مهرت ... و دلتنگی همیشه که با من است ....و دلی که همیشه برای شمیم رایحه ی ناب کربلایت که زیباترین مکان بهشتی زمین است تنگ است.
قتلگاه سرخ روز عطش در پی تشنه کامی تو سرشار از عطر ناب بهشت گشت، وقتی خون سرخت که خون خداست با حرارتی ابدی جاری شد بر سطح بی جان خاک، جان بخشید و رویا ند ، عزت آفرید و تجلی کرد و تمامی آزادگی ات را در مسلخ مظلومیت به نظاره نشست و فریاد نور شد و چراغ هدایتی گشت بر سیطره ظلمانی تردید بشر!
خون تو متبرک کرد تمام بهشت را و سرسپردگی تو ، بر این تربت پاک عظمت بخشید! آنگاه که تو بندگی را به اوج رساندی خاک کربلایت از خاک بهشت عطرآگین شد و چون قدم گذاردی به اوج و بی نهایت ، خدا برایت آغوش گشود تا از آن او شوی و این معراج بی نهایت ، غایت آرزویت بود مولاجان ...
کربلا... این تربت خورشیدی ، در غروب بی انتهایی ترین روز تلخ تاریک تاریخ ، به حرمت خون مطهرت شرف یافت تا برتر از عرش اعلی شود ....
در خیابان آرزوی بهشتیان بین الحرمین، آسمانی که دو خورشید در آن می درخشد و زیر آن قبه نورانی و ضریح نقره ای برترین اشرف مخلوقات عالم تا اوج می شود پر گشود... تا آنجا که سیطره  نورا فوق نور را در جاودانه ها می توان نظاره کرد و آنگاه در بالاترین لحظه شیدایی و بر فراز سپهر بلند زمین، در برابر عظمت عشق الهی تو حقیرانه زانو می زنم تا ندا بر آرم بر فرشیان و عرشیان که ...
که کربلا بهشت من است ...
کربلا سرزمین قلبهای عاشقی است که قرنهاست سرافرازی تو را شهادت می دهند و کربلا حقیقتی است که نور ماندگار هدایتت را بر سر تمام ظلمت فریاد می کشد ....
در این قطعه از جنت صدای بال و پر  فرشتگان در نوای نیایش و قرآن معراجی بی نظیر را به تصویر گشیده است .... در آستانه مبارکت نجوا می کنند کروبیان و ملکوت صحنهایت را به نظاره نشسته اند و سجده های عاشقانه ی عارفان زمین در سلام بر ارواح مقدس آرمیده در جوار پیکر مطهر شاه دین رنگ افلاک گرفته اند ....
و خونبهای خون خدا رمز جاویدان شدن و بهشتی شدن زمین است ...( کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا )
و جدت رسول خدا فرمود :...وهی اطهر بقاع الارض و اعظمها حرمه و اتنها لمن بطحاء الجنه
کربلا پاکترین بقعه روی زمین است و از نظر احترام بزرگترین بقعه ها است و الحق که کربلا از بساطهای بهشتی است !
کربلای کوی یار است و از شوق دیدار معشوق جان خسته را به چشمه نورانی هدایتش بسپار و بی قرار ( فا خلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی ) کفشهایت را  به در آور ...
و سرگشته و پریشان بوی بهشتی اش همراه با ملائکه و فرشتگان مقرب درگاه الهی به طواف شش گوشه آسمان دلهای عشاق طی طریق کن باشد که پذیرفته شوی تا تمام وجودت را تقدیم استواری گامهایش و درستی راهش کنی و خویش را قربانی تمام عزت و آزادگی مولای آزادگان گردانی ...


http://parastuyemohajer1370.persiangig.com/Copy%20of%20ZarihAsemani-Wide.jpg

ک ر ب ل ا ی م
آرزوست....  

+ دل نگاری همین روزها سال پیش، قبل از دیدار بهشت زمین...یوسف دل _ کلاف آورده ام، نگاهم می کنی؟؟؟
 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۰ ، ۱۱:۴۹
ریحانه خلج ...
امام حسین (علیه‌ السلام):
مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقهٔ زبان‌شان است، تا زمانی که آسایش‌شان برقرار باشد گرد آن می‌چرخند و آن‌گاه که با آزمایش غربال شوند، دینداران اندک خواهند بود...

گاهی تو را لبیک گفتن دل سپردن است به عشق... ولایت تو، ولایت عاشقانه ی سرشار از عدلی بود که، نامه نگاران کوفی، هرگز تاب عدالتش را نداشتند...
حسین علیه السلام را لبیک گفتن شرط ندارد در هر زمان و مکانی، که روشن تر از این حرفی نیست... کل الیوم عاشورا کل الارض کربلا...در هر زمان اگر نوای هل من ناصر حق را شنیدی و بی هیچ شرطی سر تسلیم فرود آوردی بر ولایتش، هدایت می شوی به سوی نور عرش و فرش...
چه خوش گفت سید مرتضی آوینی: راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هرکس در زمان بدین صدا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست...
برای همراه شدن با کاروان ماه در عاشوراها باید به معرفتی برسیم که اگر نامه می نگاریم، خط کوفی اش را بشناسیم و اگر دل نیست خط خطی های بی دلی هامان را برای مولای عشق نفرستیم...
زبان نامه های کوفیان لبیک بود و زبان دل های سیاه و فتنه جویشان لا لبیک...
فلسفه حق و باطل را جستجو میکردم که نگاهم مرا کشاند به سمت مصحف عشق...
خداوند از آسمان آبی فرستاد و از هر درّه و رودخانه ای به اندازه آنها سیلابی جاری شد سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد و از آنچه (در کوره ها) برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن می کنند نیز کفهایی مانند آن به وجود می آید- خداوند ، حق و باطل را چنین مثل می زند!امّا کفها به بیرون پرتاب می شوند ، ولی آنچه به مردم سود می رساند [آب یا فلز خالص] در زمین می ماند خداوند اینچنین مثال می زند! سوره رعد 17
مصداق تشخیص حق از باطل، در آیات نور برای عبور از تشکیک و شناخت حق و با کاروان عاشورائیان همراه شدن، می تواند همین کلام وحی باشد وقتی غبار حادثه و حب دنیا چشمان کوفیان را گرفت و عظمت را در کف های فناپذیر بر روی آب دیدند، و در فتنه ی دنیا اسیر گشتند... چونان که باطل را بر حق برتری دادند تا با دست خود نامه جرمی را مُهر کردند که سیاه ترین نامه ی عالم شد به قتل پاکترین احسن الخالقین...

حرفی نمی ماند مگر اینکه چشم بگشاییم به نور مصباحی که هدایتگر است... چراغ راه، ولایت است...

 

۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۰ ، ۰۱:۵۰
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما