از کودکی ها خیالم همه شش گوشه ی تو بود ...
آنقدر خیال کردم که دلــــــــــــــــم شش گوشه شد...
ایام گذشت تا دوباره به تو رسید... و دلم هماره می گفت:بی تو اما ایام همیشه چیزی کم داشت که...
کل الیوم عاشورا شد همه ی روزگار...
همین جا نسشته ام و عطر تو که از ازل مست ساغر الست بوده بر مشام میرسد...
تو را سرزمینی است که نامش بر تمام سرزمین هاست...
کل الارض کربلا...
را که بیهوده نیافریدند ؛که تو در دل تمام دیارهایی و بادیه دلها را تو صاحبی...
پریشانت شدن، برای دلی که روضه خوانی نمیداند کار دشواریست...
سهل کن و سختی از دل بردار تا بنگارمت به روشنایی که ...
خاموشی گواه ماست در گمراهی از طریق تو...
تازه تر کن جامم را ساقی دل...که دمادم می خواهم مست سبویت باشم...
تا باران ببارد...