ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «میم مثل» ثبت شده است

http://yass00.persiangig.com/352.jpg

 ابر دلم...
کم آورده ام، باران زا نیستی چرا...

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۰ ، ۰۲:۳۸
ریحانه خلج ...

http://bikhatereh.persiangig.com/pic/logo/4hxpup.gif

شمارش معکوس شروع شده و  از وعده خبری نیست...

ماجرای ساده ای است بودن...

وقتی همه هستی ات می شود همین که زنده باشی...

اما آنگاه که ندانی که برای چه هستی و فلفسه بودنت چیست...

طعم این زیستن ات متفاوت تر می شود ...

 

خودت بگو خوب می دانی که این روزها، دارم به انتها می رسم خیلی ساده تر از سکوت...

اینکه سکوت کرده ام بُرهانم این است، که می دانم سوختنم را به تماشا نشسته ای

 ما چرا هستیم بعد از تو؟

باید بعد از تو، بساط دنیا را برمی چیدند...

اما حتما معادله های خدا باز هم جوابی سخت دارد...

 و من هم که، بارها اعتراف کرده ام که حسابم خوب نیست...

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۰ ، ۰۴:۰۴
ریحانه خلج ...
گرچه می گفت که زارت بکشم می دیدم... در نهانش نظری با من دلسوخته بود...

اشاره کن؛ تا به یکباره موجود شوم، دوباره از نو... بشوم آنی که تو می خواهی...
دستم را محکم بگیر مثل دست مهربون اون که دو دستی چسبیدی و رهایش نکردی...می دونی دو روزه انگشترش توی انگشتای منه...
به خودم میگم، خسته نشدی؟چرا اینقدر با این کلیدها بازی میکنی و سپیدی این صفحات مجازی را سیاه می کنی؟که چی بشه؟حرفات تموم نشده؟ اصلا تا کی میخواهی بنویسی ؟کی از این حرف های بی سر و ته تو سر درمیاره؟؟؟
حالا هی بچسب به این سیستم و کلیدهاشو مدام مرور کن تا نفست بگیره...کجای نوشتن، آنقدر دوست داشتنیه که تو رهاش نمی کنی؟ واسه خوردن حرف به حرف این صفحه، فرصت تا دلت بخواد داری!!!

حالا دوباره برمی گردم و به قلب براق و طلایی دورش نگاه می کنم بازم بغضم می ترکه... یاد نگاه مهربون و آرامش وجودش می افتم... اگر خودش بود...این نقش و نگارها برازنده ی دست های پاک و دل بزرگ خودش بود...شاید آنقدر دوستش نداشت که گذاشت و رفت... شاید منم دوست نداشت...شاید... بزار هیچی نگم ،هیچی...اگه بگم باز گونه هام خیس ...
 
قوانین علم را برهم زده ای نبودنت وزن دارد!
تهی...اما...سنگین!
 

وقتی قرار باشد من بی قرار تو باشم...
و تو تنها قرار زندگیم...
از هر چه قرار غیر تو باشد "خواهم گذشت...؟!"
+...
رفیق، چرا اصرار می کنی به تقسیم دردها...؟
من خودم دست به تفریق زده ام؛تا تو را با دنیای اندوه و بی حوصلگی ها آزار ندهم...

تو خوب می دانی تلختر از این دیگر دلم تاب ندارد... وقتی رنج تو؛ رنج و اندوه جانانت شود...
میخواهی ذره ذره ذوب شوی و او تو را نبیند...گرچه همیشه بزرگترین آرزویت نظری از او بود...

 گفتی اگر تو را غمی باشد او غمگین تر می شود، و شاید اشک بریزد بر این حال خرابت...
اما نگفتی وقتی همه ی وجودت را درد و زخم فرا گرفته باشد؛ دیگر خاطرات را، راهی به سوی فراموشی نیست...
بهانه ی بودنم؛ قرار دل و زندگیم...بارانم...چشمانم آنقدر بصیر نیست که این دشمنی آشکارا را بنگرد...
گرچه به وضوح می دانم که؛ تیرهای آذین شده، به زیبایی های پلید ابلیس کمین کرده اند و جدایی تو را از من نشانه گرفته اند...
اما گیریم؛ بر فرض محال تو را جدا کردند از من...
با عشقت که درون سینه نهفته ام و دلم که همه از آن توست چه می کند؟؟؟

 

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۰ ، ۰۱:۴۴
ریحانه خلج ...
http://www.hospicepiedmont.org/images/grief_support.jpg

اندوه جاریست در خیال و رویا های خیسی که آوای دلتنگی را فریاد می کنند...

و من خسته تر از آنکه در جستجوی سکوت؛ تو را بجویم...

و تنها دلیل بودن ها، نه اجبار است که...

نگاه بی کرانه ی توست...

تا باران ببارد...

نگاهم کن...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۰ ، ۱۱:۵۵
ریحانه خلج ...
من کار خود را به خدا واگذار می کنم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست...
غافر44

نوشته بود بر گوشه ای از شهر شلوغ ذهنم، و شیشه ای غبار گرفته در دنیای بیرونی زندگیم که...

 

تا نیایی گره از کار بشر وا نشود...

 

درد ما جز به ظهور تو مدوا نشود...

 

بعد هم به عصر نرسیده نگاری گفت: تمام کارهایم گره خورده...

 

چشم گشودم و دیدم

جهان ما پر از گره هایی شده که گاهی با دستان ناتوان اما در نهایت سختی و استحکام می زنیم...

 

و کارهامان همه گره در گره است...

 

برای گشودن هزاران گره ...توفیق خواندن آیاتی از مصحف دلها همیشه برایم گره گشا بوده...

 

همان قلب مصحف عشق(یس)

 

هرکس دلی دارد که در آن اندیشه عشق است،

برای گره گشایی از عالمی، به اذن جان دلها بگوید یا علی(علیه السلام)...

سلام قولا من رب رحیم ...

*****

آسمان دلم ؛ جای تو خالیست...

 

 
 


گفته بودم که شبی عشق به خاک می افتد...

  و از همان شب؛ سحری نیست دگر...

  
تولدت مبارک


 
 

بعضی از آدمها وقتی میروند...میدانی که بر میگردند.حداقل به بازگشتشان امید داری

اما بعضی ها وقتی می روند...دیگر هیچ گاه باز نمی گردند...حتی اگر خودشان بخواهند

آنگاه تو میمانی و حسرت فقط یکبار دیگر بودنشان و تمام عمرت بغض نبودنشان...


ختم سوره مبارکه قلب مصحف عشق...(یس)

 

۳۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۰ ، ۰۰:۵۱
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما